۱۳۸۸/۱۲/۰۵

در ستایش شرم

در ستایش شرم

. اتفاقی همچون انتشار تصاویر وحشی‏گری نیروهای انتظامی در کوی دانشگاه تهران، می تواند در هر کشوری با رسانه های نسبتا آزاد و با حاکمیتی نسبتا پاسخگو، غوغا به پا کند. زیر فشار افکار عمومی، دولتمردان خود را ناگزیر می‌بینند توضیح دهند، به خصوص اگر پیش‌تر در توضیح همان واقعه چیزهایی به دروغ گفته باشند. در چنین شرایطی کسانی به کار تحقیق گماشته می‌شوند و تقصیرکاران رسوا. ممکن است نتیجه کار یا برخوردی که با مقصران می‌شود، همه را راضی نکند، اما رسانه‌ای هست که باز توضیح بخواهد و حاکمانی ناگزیر که توضیح بدهند و اقناع کنند. با آشکار شدن دروغ، نه فقط تقصیرکاران، که تا چندی هم‌قطاران و نزدیکانشان هم به موضع دفاعی می روند. در کنه این کنش (یا بهتر بگوییم، واکنش)سیاسی، امری شخصی، حسی تماما بشری، نهفته است: شرم. حسی که تعریف کردنش آسان نیست، اما هر که تجربه کرده می‌شناسدش. این حسی است که حاکمان و مسوولان ویرانه‌ای که از جمهوری اسلامی مانده، با آن بیگانه‌اند. اینجا دروغ سکه رایج است و سیاست‌شان عین وقاحت‌شان است. اینجا دیر زمانی است از شرم خبری نیست.

نگاهی به آنچه در این هشت ماه از جنایات کوی دانشگاه و مسببانش گفته شده بیاندازیم: سراسر دروغ! از نماینده مجلس گرفته تا رئیس دولت، از مقام انتظامی گرفته تا رئیس حکومت، همه انگشت رو به در و دیوار گرفته اند. «دشمن» و «خودسر»و «ناشناسان» و … «کسی جز ما.» حال آنکه ما و ایشان و همگان دیدیم که کرد آن که کرد. با کدام نشان و به کدام نام کرد. و این نه اولین بار است که تشت رسوایی چنین از بام می‌افتد و نه آخرین بار خواهد بود. به یاد بیاوریم همین کوی دانشگاه را ده سال پیش‌تر. آن تیغ ریش تراشی که شهره شهر شد. و به یاد بیاوریم ترور حجاریان را، انتخابات مجلس را، و همین دیروز، شعبده بازی با صندوق رای را. زهی دیانت، اینجا سیاست‌شان عین وقاحت شان است! از شرم، از آن لرزش خفیف و از آن فروریختن درونی، اینجا، خبری نیست.

با جنبش سبز اما اتفاقی تازه در حال رخ دادن است. اتفاقی که شاید بعدها بفهمیم نشر تصاویر توحش نظامیان با دانشجویان در ۲۵ خرداد، جزء مهمی از آن بوده. این اتفاق پیشروی شرم است در جبهه وقاحت. وقاحتی که تو گویی با سیری طبیعی – منطبق بر نظریه داروین شاید – تکوین یافته تا ضامن بقاء باشد. تصاویری که این روزها به بی شمار خانه راه یافته و بی شمار قلب را فشرد، به هر انگیزه که منتشر شده باشد، ضرب تبری است بر درخت از درون پوسیده وقاحت. ضربه ای که چون فرود می آید تکه هایی هر چند کوچک از تنه را جدا می کند. خواه این تصاویر آمده باشد که برانگیزاند و خشونت را احیاء کند، خواه درز کرده باشد تا فلان سردار را قربانی کند یا به بهمان فرمانده شهردار شده ضرب شست نشان دهد، خواه فرستندگان آن شرم را شناخته باشند و این گواه شرمشان باشد، یا کماکان بر مدار وقاحت بچرخند و هدف تنها انتقام جویی از همراه دیروزشان بوده باشد، در هر حالت کسانی از جبهه هراسان – ولو همچنان مقاومِ – وقاحت را لرزان تر از پیش کرده. این ضرب تبر نه اول ضربه بود و نه آخرین. بسیار از این ضربه ها فرود خواهد آمد، و بیهوده خوشبین اگر نباشیم، بسیار هم از این ضربه ها باید، هر یک ردی از شک، ردی از تردید، بر پیکر این درخت .تنومند وقاحت. و هر رد شک که شرم شود، فرو می ریزد. خوب اگر گوش کنید، صدایش را می شنوید. صدای تبر سبز شرم را بر درخت از درون پوسیده وقاحت.

۱ نظر:

  1. روي يك تابلوبزرگ توي يك ميدان بزرگ ديدم كه نوشته شده بود "هرخوني بر
    شمشير پيروز نيست"شايد
    اين جمله تبصره جديدي است كه بر جمله معروف" خون بر شمشيرپيروز است" گذاشته اند تا اينطور وحشيگري ها راتوجيه كنند

    پاسخحذف