۱۳۸۹/۰۶/۲۳
۱۳۸۹/۰۳/۲۲
برگزيره هايي از كنفرانس مشترك خبري موسوي و كروبي
۱۳۸۹/۰۱/۱۷
گزارش تصويري از اولین شب آزادی عرب سرخی در حلقه یاران
به گزارش تحول سبز، امروز پس از آزادی فیض الله عرب سرخی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بسیاری از فعالین سیاسی و بزرگان اصلاحات در منزل وی حضور یافتند و با این آزاده سر افراز دیدار تازه نمودند.
بنا به این گزارش اقایان دکتر میردامادی ،محمدرضا خاتمي ، بهزاد نبوی ،محمد علی ابطحی، مزروعی،هادی قابل،دکتر هادی خانیکی ،دکتر جلایی پور، محسن آرمین ، جواد امام و تنی چند از دیگر چهره های سیاسی در این دیدار حضور داشتند.
فیض الله عرب سرخی که چندین روز پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بازداشت شده بود پس از ۹ ماه ، امروز با قرار وثیقه ۷۰۰ ملیون تومان به مرخصی آمد.
۱۳۸۹/۰۱/۱۶
کلمه جمهوری بر تارک ایران درخشید
و اکنون بعد از سی و یک سال در یادروز آن عظم ملی اتفاقات پیش آمده چند صباح اخیر آدمی را دچار هزارن توی تناقضات پیچ در پیچ می کند و کوله باری از اشک ها و لبخند ها را مهمان جانها و چشمهای عاشقی می کند که جز اعتلای ایران و ایرانی در سر ندارند و عمر شیرین و نقد جوانی برای اعتلای این مرام و اندیشه داده اند و می اندیشند که چه بود ؟ چه شد ؟ به کجا میرویم ؟آیا این همانی بود که ما می خواستیم ؟ جمهوری را چه می شود؟مگر بارزترین وجه دین مبین اسلام رحمانیت آن نیست؟و هزاران اما و اگر دیگر که مثنوی هفتاد من می شود و سئوال بی پاسخ از سوی کسانیکه خود را مالک بی چون و چرای امام و انقلاب و جمهوری اسلامی می دانند و ایران را ملک طلق خود و این روز را با چند مراسم و مسابقه و سیمنار سر هم بندی می کنند و در بایگانی افتخارات خود بایکوت تا سالی دگر و نقلی دگر افتد
و یا همین سیما که با زشت ترین الفاظ و بدترین تهمت ها به مسلمان وارسته و متفکر کار بلد مرحوم مهندس بازرگان در برنامه های خود می تازد با پخش سخنان ایشان در باب جهوری اسلامی به شکل سخیف متوسل به استفاده ابزاری می شود و با خود نمی گوید اگر مهندس بازرگان به گفته شما لا مذهب و غربزده است!!! پس پخش سخنان ایشان دردفاع از رفراندوم جمهوری اسلامی چه معنائی دارد؟تکریمتان را باور کنیم یا تخریبتان را؟؟
و چه تضاد تلخ و حسرتی عمیقی سراسر وجودت را پر می کند آنگاه که این سخنان زیبا از سوی رهبر فقید انقلاب و بزرگانی چون مرحوم ایت الله طالقانی،مهندس بازگان،شهید مظلوم بهشتی، و استاد مطهری را در باب دموکراسی و آزادی مستتر در کلمه جمهوری اسلامی را می شنوی و با مروری بر اخبار همین چند روز و عملکرد مدعیان تمام قد نظام بر خواسته از همت این عزیزان با اخباری روبرو می شوی که سراسر تلخی و تحجر است:دختر هفت ساله دکتر عرب مازار از غم دوری پدر توان زندگی ندارد،کوهیار گودرزی بخاطر اندیشه اش در زندان تحت سخت ترین فشارها است و مادرش رنجنامه می نویسد،مراسم خاکسپاری بانوی فرهیخته همسر مرجع مسلم عالم تشیع و از بنیان گذاران بی چون و چرای نظام و مادر شهید با سخت ترین تدابیر امنیتی برگذار می شود و اجازه تدفین به میل بستگانش نمی یابد،جمعی از بهترین فرزندان انقلاب و استخوان خورد کرده های نظام در نوروز یاد آور دوستی ها در زندان و دور از خانواده هایشان به جرم حق خواهی و حق گوئی می گذرانند، و دهها و صدها و بلکه هزاران تضعیق ناروا نسبت به حقوق قانونی ملت میرود
و امروز روزی است که به نام روز جمهوری اسلامی ایران نامگذاری شده و یادآور آنهم مرارت ها و سختیها است برای اعتلای نام جاوید وطن، هر چند سالی که رفت سخت ترین ضربات و مهلک ترین صدمات بر این دو اصل وارد آمد( که جمهوریت اگر تخریب شد اسلامیت هم بی شک ضربه ای سهمگین تر خواهد خورد)ولی به همت ایرانیان سبز اندیش در سالی که اهتمام ما بر پایه صبر و استقامت در راستای کسب مطالبات حداقلی است کوشش میورزیم با سعی بر احیای اصول مغفول مانده قانون اساسی بارقه هائی از امید و احیای هر چه بیشتر آرمانهای بزرگانمان در استیلای جمهوری اسلامی اصیل و تمام ظوابط و قواعد آن که متضمن حقوق حقه ملت از هر رنگ ، نوع، نژاد،مذهب است برداریم ان شاء الله
درد و دل يك ايراني: سال ما ، سال او
آیا بهتر نیست که تصمیم خود را گرفته و مانند 30 سال گذشته به زیر پرچم بلند و نحس ولایت فقیه پناه بریم که قابلیت آن را دارد که تمامی کثافت کاری ها را به نام خدا واسلام در خود گنجانده و آب از آب تکان نخورد و بگذاریم بار سنگین ارابه مشکلات خرد و کلان این مملکت را مردم کوی و برزن مانند همیشه بر دوش بکشند و کاری هم به سبزها نداشته باشیم و اجازه دهیم آنها راه خود را با تمام موانع ومشکلات وکلوخ هایی که در سر راهشان است طی کنند. جایی می خواندم که بهترین راه مبارزه با دیکتاتوری "خواندن" است من با قبول این نظریه و در جهت تکمیل آن جمله دیگری نیز به آن می افزایم به نظرم اولین و بهترین راه مبارزه با دیکتاتوری "فهمیدن" است و خواندن کمک شایانی به فهمیدن می کند (و من تا آخر عمر مدیون دوستی هستم که خواندن و فهمیدن را به من آموخت).من معتقدم ما مجبوریم چندین برابر مردم سرزمینهای دیگر تلاش کنیم و هزینه بدهیم چرا که فهم همگانی در کشور ما وجود ندارد و این برگ برنده ای است که حکومت بوسیله آن دوام دارد،به آن افتخار می کند و سعی دارد که با تمام وجود آن را حفظ کند.پس اولین قدم جنبش سبز برای تغییر(و نه براندازی) کمک به افزایش فهم عمومی است و دراین راه خطیرکه ما در ابتدای آن هستیم همه کسانی که ادعای سبز بودن و آرزوی سبز ماندن را دارند باید به نوبه خود قدمی هر چند کوچک بردارند چرا که سبز دیگر نماد انتخاباتی نیست سبز نشانه مبارزه است مبارزه علیه حکومتی فاسد که بوسیله حساس ترین و مهم ترین رکن زندگی مردم یعنی مذهب به چار چوب زندگی وتمامی افکار و اعتقادات مردم نفوذ کرده و رای و نظر خود را به نظرمردم تحمیل می کند.
حقیقت اینست که در مملکت ما ثروت باد اورده ای بنام نفت بجای اینکه باعث رفاه و سعادت و سربلندی مردم شود در دست دولت خشونت طلب مهرورزی به عامل ثروت اندوزی وگسترش اوهام وخرافات تبدیل شده است.کسی نیست بگوید دکتر جان اگر نفت نبود چگونه می توانستی با ان مضحکه هاله نورت سرپا بمانی و با خونسردی در برابرخیل میلیونی مردم و عموما قشر دانشگاهی و تحصیلکرده که تو را در خیابان و دانشگاه دروغگو و متقلب می خوانند ,به کارت ادامه دهی؟ یا شاید با درآمد حاصل از کشت سبزی و خیار در داخل حوض خانه ات می خواستی هزینه های سرسام آور بسیجیان جیره خوات را جوابگو باشی؟ در اینجاست که به مسئله اصلی باز می گردیم یعنی همان فهم عمومی! چرا که چه خوشمان بیاید چه بدمان هنوز عده کثیری ازاقشار مختلف به علت عدم آگاهی و بی اطلاعی ازآنچه که باید بدانند گمان می برند این آقای دکتر تمامی هزینه های جاری مملکت را با عرق جبین و با خون دل خوردن فراهم می کند وبا تاسف شدید نمیدانند که با وجود این کشور حاصلخیز که ذره ذره خاکش طلاست مردم ما نباید شاهد این تورم بالا و انواع گرانی های بی حدی باشند که هر روز نظاره گرش هستیم آیا تمام این مسائل به ضعف مدیریت و اینکه کشوربه صحنه بازی بچه گانه و لجوجانه بین روسای کشورتبدیل گشته است مربوط نیست؟ آیا جدا رئیس جمهور یک کشورپهناور مانند ایران کاری مهمتر از افتتاح یک سد خاکی در دورافتاده ترین نقطه ایران ندارد؟
اما از شواهد و قرائن ابتدای سال و از سخنان آقای خامنه ای (اگر بتوان به حرف های چنین شخصی استناد کردد)این طور بر می آید که در سال 89 از تورم 38 درصدی(در بهترین حالت) که مثل هر سال انتظارش را می کشیم و گرانی و رکود بازارو خلاصه تمام چیزهایی که همیشه با آن درگیر هستیم خبری نیست! تعجب نکنید من هم مثل شما و همه برایم باور کردنی نیست مخصوصا با وجود دولت متوهم مهرورزی که همه کارشناسانش نخبه و در جای صحیح خود قرار دارند! اما اینطور گمان می رود که آقایان و مراجع نظام با نام گذاری امسال به نام همت مضاعف کار مضاعف قصد انجام معجزه یا شگردی از این قبیل را جهت بهبود شرایط نا به سامان سیاسی و اجتماعی دارند. من به عنوان یک شهروند اینکاررا توهین به فهم و شعور خود تلقی می کنم چرا که مطمئنم در این سی سال که دیکتاتوری چکمه جای خود را به دیکتاتوری نعلین داده است جز مردم عادی که عاشق این آب و خاک هستند کسی برای این مملکت همت نکرده است و بیگانگان جز دسیسه و نیرنگ سوغاتی برای ما نداشته اند پس آقای خامنه ای بدانید در طی این سال ها کسی منتظراذن شما برای کار و تلاش و سازندگی نبوده است که اینک با فتوایتان مردم از خواب غفلت بیدار شوند و به فعالیت مشغول شوند گرچه همت و کار مضاعف پیش کشتان امیدوارم در سال جدید تورم مضاعف فشار و شکنجه مضاعف و مشکلات مضاعف را برای مردم به ارمغان نیاورید.
دیدار محمد نوری زاد با خانواده پس از 107 روز اسارت
دفاع مقتدرانه این روزنامه نگار در دادگاه
به گزارش خبرنگار «کلمه»، خانواده نوری زاد روز یکشنبه ۱۵ فروردین به طور اتفاقی از تشکیل دادگاه این هنرمند دربند با خبر شدند و همسر نوری زاد در دیداری که یک روز قبل از برگزاری دادگاه با آقای پیرعباسی قاضی پرونده داشت این قول را گرفت که در حاشیه دادگاه، اعضای خانواده با محمد نوری زاد ملاقات هم داشته باشند.
ناامیدی از دیدار و یک اتفاق تازه
اول ساعت اداری دوشنبه ۱۶ فروردین شش نفر از اعضای خانواده نوری زاد در دادگاه انقلاب حاضر شدند به امید آنکه بعد از ۱۰۷ روز محمد نوری زاد را حتی برای لحظه ای ببینند اما به آنها اعلام شد: امروز دادگاه تشکیل نمی شود و اطلاع داده می شود که دوباره چه زمانی بیایند.
اما خانواده نوری زاد که ساعاتی را در راهروهای دادگاه انقلاب با نا امیدی و چشم انتظاری سپری کردند به طور اتفاقی پدر را در راهروهای دادگاه می بینند. محمد نوری زاد پس از ۱۰۷ روز دوری با مشاهده خانواده خود متاثر می شود و آنان را در آغوش می گیرد.
بعد از این دیدار کوتاه دادگاه به صورت غیر علنی آغاز شد و آقای علیزاده طباطبایی وکیل نوری زاد از برگزاری دادگاه خبری نداشت و در سفر حج بود. بنابراین نوری زاد خود وکیل خود در دادگاهی شد که برای نوشته های او در وبلاگش شکل گرفته بود.
طبق اطلاعاتی که به خانواده نوری زاد رسیده بود اتهام های این هنر مند شامل توهین به رهبری و همچنین توهین به مقامات قضائی بود. نوری زاد در وبلاگ خود سه نامه به رهبر انقلاب نوشته بود. همچنین او در آخرین مطلب وبلاگش “سقوط قاضی القضات شهر” به رییس قوه قضائیه انتقاد کرده بود. نامه ها و انتقاداتی که تاکنون نتیجه اش زندان و انفرادی بوده است.
مدت زمان نخستین دادگاه نوری زاد تنها حدود نیم ساعت بود و بعد از این جلسه با مساعدت قاضی پیر عباسی به خانواده نوری زاد اجازه داده شد تا با حضور در مکان برگزاری جلسه دادگاه با او دیداری طولانی تر داشته باشند.
۹۰ روز اعتصاب؛ روزه سیاسی نوری زاد همچنان ادامه دارد
طبق اعلام خانواده نوری زاد روحیه این نویسنده بسیارعالی است و تنها نگرانی، وضعیت جسمی نوری زاد است. نوری زاد ۹۰ روز اخیر را روزه سیاسی بوده است. روزه ای که اعتراض به بازداشت غیر قانونی اوست. همین روزه های بی وقفه خانواده او را نگران کرده بود که آسیبی به وضعیت جسمی او وارد شود.
دوهفته ملاطفت بازجو ها به امید توبه نامه و مصاحبه
اما خبرهای نوری زاد از داخل اوین صریح و داغ بود. او به رفتار بازجوها اشاره کرد. بازجوهایی که در دو هفته اول بازداشت ملایمت را به امید گرفتن توبه نامه در پیش گرفته بودند. بازجوها از نوری زاد می خواستند در مصاحبه ای تلویزیونی شرکت کند و حرف های آنها را بزند که نوری زاد به این موضوع واکنش نشان داده و به بازجوها گفته است:«مگر این را در خواب ببینید. چنین چیزی امکان ندارد.»
و هنگامی که بازجوها مشاهده کردند نوری زاد از مواضعش کوتاه نمی آید روی دیگر سکه آشکار می شود…
بد رفتاری و فحاشی به نوری زاد؛ شکایت از بازجوها
پس از دو هفته اول که امید بازجوها از اعتراف گیری نا امید می شود چهره واقعی زندانبان نمایان می شود. انفرادی، بد رفتاری و فحاشی. نوری زاد برای این مساله علیه بازجوها شکایت نیز تنظیم کرده است.
وی برخورد بازجوها را در برخی موارد همراه با توهین و فحاشی و حتی فحاشی به خانواده اش اعلام کرده است.
اشک قدردانی از قدرشناسی مردم
خانواده نوری زاد در این دیدار از چشم انتظاری مردم برای آزاد شدن اش به او خبر دادند و گفتند: وقتی خبر تشکیل دادگاه دوشنبه با وجود فرصت کوتاه منتشر شد، دهها نفر از ما خواستند تا به شما روحیه دهیم و سلام همه را برسانیم.
نوری زاد وقتی از واکنش های مردم و قدرشناسی آنها مطلع شد اشک بار دیگر در چشمانش حلقه زد و روحیه ای مضاعف گرفت.
خانواده نوری زاد از اینکه دادگاه دومی قرار است تشکیل شود یا نه اطلاعی ندارند و احتمال می دهند در صورتی که دادگاه دیگری در کار نباشد با انتقال پرونده به اوین ، حدود ده روز بعد از ارسال پرونده حکم نیز صادر شود. علیزاده طباطبایی وکیل نوری زاد چند روز دیگر از سفر زیارتی خود برمی گردد و پیگیر کارها خواهد بود.
مستند "خون سبز" يادآور دلاوريهاي ملتي سبز و آزاده
هیچ یک از ما مادر سهراب و ندا و کیانوش و اشکان و یا حتی خود آن سروهای سبز به خاک افتاده را نمیشناختیم و گمان نمیبردیم نامشان بر تارک تاریخ این کشور چنان جاودانه شود که هیچ دستی توان پایین کشیدنشان را نداشته باشد. هیچ یک از ما فکر نمیکردیم بیست و پنجم خرداد در ایران حماسهای چنان شگرف و سبز رقم بخورد و مردی از تبار فروتنی و اخلاق ردای رهبری به تن کند و قلندروار پای به میدان گذارد و شانه به شانه ما بجنگد و بگرید و بایستد.
هیچ یک از ما گمان نمیبردیم پاسخ رای سبزمان گلوله و باتوم و کهریزک و اوین باشد. اما همه اینها اتفاق افتاد و این شد که ما، ما شدیم. بیشماران سبز ایران پهناور که اگرچه غم سروهای افتاده بر خاک به دل داریم اما همچنان استوار و یکپارچه ایستادهایم. ما امسال پس از دو دهه دوباره رهبری داریم که میتوانیم به او ببالیم و به منش و اخلاقش اقتدا کنیم. ما رهبری داریم که در کنارش زنی بزرگ ایستاده است و با زنانمان سخن میگوید. ما امسال با اقتدا به رهبر خود سالمان را نام نهادهایم. رهبری که خودخوانده نیست و از دل مردم جوشیده است و به میدان آمده است. این اتفاق میمون و مبارکیست. نتیجه خونهایی است که در تابستان داغ بر سنگفرش خیابانها ریخت. نتیجه سرهایی است که به دار بیعدالتی آویخته شد. نتیجه حبس و شکنجه صدها تن پاکدست و بزرگوار است. ما همه اینها را به چشم خود دیدهایم و اینچنین است که نه به اندازه سیصد و شصت و چهار روز که گویی به اندازه سالیانی دور و دراز قد کشیدهایم و بزرگ شدهایم. و مستند "خون سبز" يادآور بخشهاي كوچكي از رشادتهاي ملتي سبز و آزاده در برابر پليديها و دروغ ها و سياهيهاست كه تقديم تمامي ملت ايران ميگردد:
شماره جديد خبرنامه "آيينه" انعكاس واقعيتهاي ايران منتشر شد
شنبه 14 فروردین
شامل:
- به بهانه 12 فروردین سالروز «آری» به جمهوری اسلامی
مقاله ای جامع درباره رفراندوم، جایگاه قانونی، پیشینه ای از پیشنهاد آن در تاریخ جمهوری اسلامی و تاکید بر برگزاری رفرادوم به عنوان تنها راه حل خروج از بحران در حال حاضر
- بخش اول از گزارشی تحت عنوان «هزار دستان قدرت، پشت صحنه سیاست ایران»
- کوتاه از مراسم تشییع پیکر بانو ربانی همسر آیت الله منتظری
- چند خبر از زندانیان سیاسی و بازداشتی های اخیر
توضیح در مورد پرینت آیینه
==========
منبع مقالات:
تکرار همه پرسی در ایران: آری یا خیر؟
جمهوریت فراموش شده و رفراندمی دیگر
همهپرسی یا تداوم سرکوب؟
۱۲ فروردین نه رفراندم که بیعت با جمهوری اسلامی بود
تشییع بی جنازه
هزاردستان قدرت: پشت صحنه سیاست ایران
كليپ زيباي "نقاب افتاده" در سال صبر و استقامت
سلام ،آرزو مي كنم ايامتون بهاري و پر شكوفه باشه .
الان كه دارم اين سطر هارو مي نويسم 40روز و2 ساعت از نبودن آريا ميگذره ؛40روز كه بي شرمانه روز هاي بهار هم جزء اونها بود، الان كه مي نويسم قطره هاي بي امان اشك روي كيبورد داره كلافه ام ميكنه ...
متاسفم كه بايد بگم آرياي عزيز اشتباه كرد، آره! اشتباه كرد ؛كه خواست هنرمند بمونه ،اشتباه كرد كه خواست يه هنرمند متعهد بمونه ،اشتباه كرد كه وطنشو مثل جونش دوست داشت ،اشتباه كردكه مي خواست به ايراني بودنش افتخار كنه، اشتباه كردكه عقايد مذهبيش براش خيلي خيلي مهم بود، اشتباه كرد كه دزد نبود، اشتباه كرد كه معتاد نبود، اشتباه كرد كه انحرافات اخلاقي نداشت، آره! اشتباه كرد كه مي خواست صادقانه وپاك زندگي كنه، اشتباه كرد كه مي خواست به مسلمونيش بباله ...!
اشتباه كرد كه فكر ميكرد توي كشور عزيزش ،قانون، آزادي، آه! آزادي! كرامت وعدالت ،كاربردي بيشتر از يك كلمه دلفريب دارن ؛اشتباه كرد كه نمي دونست اينجا ايرانه ،جائي كه هر اتفاقي ميشه بيفته .
وهركس كه قدرتشو داره مي تونه هر كاري بكنه! چ................را ؟
به يه دليل خيلي منطقي: چون دلش ميخواد!
اينجا زنده بودن يا نبودن ؛حرف زدن يا نزدن ؛راه رفتن يا نرفتن ،خنديدن يا نخنديدن ويا هر كار ديگه اي ميتونه ،تعبير اعتقادي، اجتماعي، سياسي ،اقتصادي يا هر تعبير ديگه اي كه نياز باشه؛ داشته باشه. متاسفم كه شعور مردم ايران ومردم دنيا اينقدر دست كم گرفته ميشه ...
آريا اشتباه كرد كه نمي خواست افتخارات ايران فقط مربوط به گذشته ها باشه ،اشتباه كرد كه ميخواست بگه كه خيلي از جوون هاي هنرمند امروز ايران مي تونن معتقد به همه چارچوب ها باشن .
اين روز ها پرده دري ها، زير سوال بردن اخلاق وعرف ومذهب ، خيلي راحت، مد روز ومورد استقباله. شايد درسته واين ،كاريِ كه ما رو سربلند توي هنر موسيقي توي دنيا ميكنه !
آره! آرياي نازنين شايد اشتباه كرد كه آهنگ هاي عاشقانه اش عفت كلام داشت ،يا بوي اميد وروشني مي داد.
اشتباه كرد كه جنگ رو نديده ، آهنگي ساخت كه هر بار با گوش دادنش گريه ميكرد،متاسفم وشرمنده از اينكه آريا ميخواست براي قدس آهنگ بسازه ،متاسفم كه آريا جائي هست كه نبايد باشه...
متاسفم كه اشتباه كرد ونبايد ايران و ايراني بودنش رو زياد جدي ميگرفت.
متاسفم كه باهمه وجودش ميخواست در پيشرفت هنر موسيقي كشورش سهمي داشته باشه.۱۳۸۹/۰۱/۱۵
سخنان مهندس موسوی ديدار با اعضای فراکسیون خط امام مجلس + عكس
امام زمینه حضور همه جناحها و سلائق را فراهم میکرد
در ابتدای این دیدار، دبیرکل فراکسیون خط امام(ره)مجلس با تبریک سال جدید به نخستوزیر مورد حمایت امام راحل ابراز امیدواری کرد که سال جدید قرین خیر و برکت برای ملت بزرگ ایران و نیز خانوادههای شهدا، ایثارگران، آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات و همه دلسوزان انقلاب اسلامی ایران باشد.
محمدرضا تابش سپس اظهار داشت: سال گذشته ملت در دفاع از دستاوردهای انقلاب و با حضور پرشکوه در انتخابات سنگ تمام گذاشت اما متاسفانه پاسخ درخوری نشنید و حاکمیت معامله خوبی با ملت انجام نداد.
وی سپس با اشاره به انتخاب نام خط امام(ره) برای فراکسیون اصلاحطلبان مجلس افزود: ما به عنوان اعضای این فراکسیون میبایست مبلغ و معرف اندیشهها و راه امام باشیم.
نماینده اصلاحطلب اردکان تصریح کرد: متاسفانه این روزها در کشور چهرهای از امام راحل بهویژه در صدا و سیما ارائه و به تصویر در میآید که جفای بزرگی در حق ایشان است و با پخش گزینشی فرمایشات ایشان بدون اشاره به فراز و فرودهای آن و اینکه مربوط به چه زمان یا کدام اتفاق است این سئوال را برای نسل جوان ایجاد کرده است که این امامی که همه آنقدر از او تعریف میکنند این است؟
تابش با اشاره به مسئولیت طولانی مهندس میرحسین موسوی در مقام نخستوزیری در دوره حیات امام خمینی(ره) از او خواست تا به عنوان یکی از یاران امام راحل گوشههائی از مشی ایشان در تعادل بخشی به روابط بین قوا و نیز روش و منش امام راحل در امر حکومت داری را بیان نماید.
در ادامه، مهندس موسوی با تبریک سال نو به نمایندگان حاضر در جلسه و آرزوی سربلندی ملت بزرگ ایران، ضمن ایراد سخنانی، بخشی از خاطرات خود در این خصوص را بیان نمود.
وی گفت: علیرغم حمایت موثری که امام راحل از دولت و اینجانب بهعمل میآوردند، هیچ تصمیمی که مربوط به سرنوشت مردم بود، به تنهایی اتخاد نمیکردند و برای اتخاد تصمیم با کسانی که لازم بود مشورت میکردند و اصولا برای مشورت خود در اینگونه تصمیمات وظیفهای شرعی و عقلی قائل بودند.
نخستوزیر دوران دفاع مقدس افزود: برای نمونه خاطرم هست در آن زمان مسألهای در مورد رفع برخی محدودیتها برای انتقال برنج از شمال کشور به تهران و دیگر مناطق مطرح شده بود و دوستان مصر بودند که این محدودیتها برداشته شود تا قیمت پائین بیاید و در جلسه سران قوا، دوستان به اجماع رسیدند که این محدودیتها رفع شود اما من به دلایلی همچنان مخالف بودم. این مسأله به اطلاع حضرت امام رسید و به ایشان گفته شد که سران قوا موافق این تصمیم هستند اما موسوی مخالف است، امام هم در پاسخ گفتند هرچند که چشم من آب نمیخورد که قیمتها کاهش یابد ولی آنچه تصمیم اکثریت است انجام شود.
موسوی تصریح کرد: امام راحل علیرغم منزلت بینظیری که در بین مردم داشتند و همچنین اختیارات و تواناییهایی که بر اساس قانون و اقبال مردم به ایشان دارا بودند و نیز نگاه تیز و دقیق به مسائل، باز هم در مسائلی که به سرنوشت ملت مربوط میشد همواره مشورت با سران قوا و نخبگان در آن امر را در اولویت قرار میدادند و نظر شخصی یا یک گروه خاص را مبنا قرار نمیدادند. تشکیل جلسات سران قوا در آن زمان که هنوز مجمع تشخیص مصحلت وجود نداشت و سپس تشکیل مجمع تشخیص مصحلت نظام (قبل از تثبیت آن به عنوان یکی از اصول قانون اساسی در بازنگری آن ) ناشی از همین روحیه و تفکر امام راحل بود.
نخستوزیر مورد تائید امام راحل یادآور شد: یکی از دلایل کارآمد بودن نظام و عبور از بحرانها در آن زمان به این رویه و نیز ارتباطی که بهطور مستقیم مردم با نظام و حاکمیت و رهبری داشتند بر میگشت، به اضافه اینکه تصمیمات هم عقلانی و با مشورت جمعی اتخاد میشد.
وی سپس به بیان خاطره دیگری از آن دوران پرداخت و گفت: در اواخر دوران عمر امام راحل بودیم و دورنمای آینده برای من نیز این بود که تغییر و تحولاتی رخ خواهد داد و من دیگر نخواهم بود. بر اساس همین تحلیل هم نگرانیهایی درباره مشکلاتی که احتمالا بعد از تغییر و تحولات ممکن بود رخ دهد داشتم و یکی از آنها ضرورت تامین کالاهای اساسی مورد نیاز کشور بود، لذا در یکی از جلسات سران قوا پیشنهاد اختصاص ارز برای خرید گندم و پرکردن سیلوها را مطرح کردم که مورد توجه آقایان هم بود و به اجماع رسیدیم، قرار شد نامهای خدمت امام بنویسیم و ایشان را نیز در جریان موضوع قرار دهیم و از امام کسب تکلیف کنیم، نامه خدمت ایشان تقدیم شد و امام خمینی(ره) در پاسخ به این نامه نوشتند اگر نظر جمع آقایان موافق است برداشت شود.
موسوی ادامه داد: علیرغم اینکه امام میتوانستند این جمله را به این صورت ننویسند و صرفا موافقت خود را اعلام کنند ولی باز هم ایشان بر خرد جمعی تکیه داشتند و مایل بودند (وبلکه اصرار داشتند ) این مسأله بهعنوان یک اصل مطرح و مراعات شود. بهطور کلی ایشان همواره این اصل را رعایت میکردند که تصمیمات هرچه بیشتر به سمت مسیرهایی برود که در آن از عقل جمعی و مجاری قانونی استفاده گردد و استثناءها کمتر شود.
میرحسین موسوی سپس به وقایع سال گذشته اشاره کرد و اظهار داشت: اگر در این جریانات و حوادث بعد از انتخابات متناسب با این رویه و مشی امام به عقل جمعی رجوع میشد و این راه و منش امام راحل که نگاهی وسیع به قضایا داشتند و تنها یک فرقه یا جناح را نمیدیدند عمل میشد شاهد این اتفاقات تلخ نبودیم.
موسوی با بیان خاطره دیگری افزود: یادم هست همواره در انتخابات مجلس، وضعیت انتخابات اصفهان از حساسیت بالایی برخوردار بود و نتایج آن مورد توجه مسئولان بود، امام راحل هم به هر حال یک انسان بودند که ممکن بود از یک تفکر بیشتر خوششان بیاید و از تفکر دیگری کمتر، در یکی از انتخاباتهای مجلس هنگامی که نتایج اعلام شد و من اسامی منتخبان اصفهان را به آگاهی ایشان رساندم، امام خمینی(ره) با یک لبخندی فرمودند اصفهان را هم آنها بردند که این برخورد بسیار خوب امام با این قضیه مورد توجه بسیاری از حاضران در آن جلسه قرار گرفت.
وی یادآور شد:امام راحل زمینه حضور همه جناحها و سلائق را فراهم میکرد و مانع از حضور کسی نمیشد و این مردم بودند که با رای خود زمینه در مسئولیت قرار گرفتن یک گروه یا تفکر را فراهم میکردند.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در این دیدار همچنین با بیان خاطرات دیگری در زمینه نحوه تصمیم گیری حضرت امام (ره) در مورد واگذاری اختیارات تعزیرات حکومتی به دولت و سپس واگذاری مجدد آن به قوه قضائیه و نیز چگونگی تصمیمگیری در خصوص مواردی که برای بازنگری قانون اساسی در سال 1368 از سوی امام ابلاغ شد، تاکید مکرر و دائمی امام بر مشورت و خرد جمعی و ضرورت عمل به قانون را یادآوری کرد و معرفی این شیوهها را اقدامی مناسب در معرفی خط امام و منش و روش ایشان ارزیابی کرد.
نخستوزیر دوران دفاع مقدس سپس در رابطه با نحوه معرفی امام راحل در صدا و سیما گفت: این نوع تبلیغ در واقع ویران کردن پایههای نظام است چرا که رفتار و دکترین امام راحل را تخریب میکنند و این درست کاری است که رسانههای بیگانه هم انجام میدهند یعنی هم متاسفانه صدا و سیمای ما و هم رسانههای ضدانقلاب فراری از یک سخن امام راحل، بدون اشاره به موقعیت تاریخی بیان آن سخن و با هدف القاء چهره و منشی خاص از امام مطرح میکنند که این موجب ترسیم چهرهای غیر واقعی از امام میگردد و برداشت و ذهنیتی ناقص و نادرست از امام را در مخاطبان بهویژه نسل جوان ایجاد میکند و به نظر من رسانههای بیگانه و صدا وسیما دراین مورد دو تیغه یک قیچی هستند که به مخدوش کردن چهره نورانی امام راحل میپردازند.
وی تاکید کرد: اگر امام آنچنان که بود معرفی و شناسانده میشد مشروعیت نظام بیشتر میشد اما متاسفم که برخی از این ظرفیت بزرگ استفاده نمیکنند و برعکس ریشههای نظام را با این نوع تبلیغ مورد حمله و تخریب قرار میدهند.
موسوی خاطر نشان کرد: حوادث و جریانات سال گذشته موجب بازگشت به این واقعیت شد که خوب است یکبار دیگر به گذشته نگاه شود و با مبنا قرار دادن عقل جمعی و الگو قرار دادن امام آنگونه که بود و نه آنگونه که توسط برخی رسانهها معرفی میشود گذشته را جبران کرد
نامه عماد بهاور از زندان: جز ابراز عشق، اعترافی برای بازجویان ندارم
. ادامه راه سبز«ارس»: عماد بهاور که سال گذشته برای چهارمین بار دستگیرشد و اینک در شرایطی نامشخص در زندان به سر می برد در نامه ای خطاب به همسرش نوشت: "جز ابراز عشق، اعترافی در محضر بازجویان ندارم."
عماد بهاور که سال گذشته 3 بار بازداشت شده و 50 روز را در سلول های انفرادی بند 209 زندان اوین گذرانده بود، بار چهارم برغم داشتن وثیقه، در16 اسفند ماه دستگیر شد و از آن موقع تاکنون هیچ تماسی با خانواده خود نداشته و خانواده این عضو نهضت آزادی در بی خبری مطلق قرار دارند.
عماد بهاور پیش از بازداشت نامه ای خطاب به همسرش نوشته و خواسته بود که اگر تا 15 فروردین آزاد نشد این نامه منتشر شود. او در این نامه که برای انتشار در اختیار "روز" قرار گرفته، خطاب به همسرش نوشته است: "وضعيتي كه من و تو در آن قرار داريم، حاصل يك «انتخاب» بوده است نه يك «تحميل» يا يك «اتفاق». انتخابي كه سال ها پيش در پي يك «تصميم» صورت گرفته است".
آقای بهاور سپس به ارائه تصویری از وضعیت زندان خود پرداخته واین تصویر را زیبا ترین تصویر زندگی دانسته و توضیح داده است: "در سكوت و تنهايي در سلولي كوچك و تاريك، زندگي با نگهباناني كه برخي با توهين و تحقير و بداخلاقي رفتار مي كنند و ملاقات دائم با بازجوياني كه زنداني را تحت شديدترين فشارهاي رواني - يا بعضا فيزيكي - قرار مي دهند تا به خواسته هاي خود برسند".
این فعال سیاسی سپس به بیان تجربه خود از زندان و بازجویی ها پرداخته و نوشته است: "بازجويان، زنداني را در دوحالت تحت فشار رواني قرار مي دهند: اول، حالتي است كه از «گذشته» سخن مي گويند و از اشتباهاتي كه به زعم آن ها رخ داده و فرصت هايي كه از دست رفته است؛ آزادي در روزهاي خوش گذشته را به رخت مي كشند. دوم، حالتي است كه تصويري از «آينده» اي تاريك در پيش روي تو ترسيم مي كنند؛ آينده اي مملو از بدبختي، تباهي، فقر، حقارت، تنهايي، اسارت و عمر هدر رفته... آنگاه اولين تجربه هاي «ترس» را در وجودت مشاهده مي كني. ترس هدر رفتن تمام اندوخته هاي گذشته و ترس ازدست دادن تمام فرصت هاي آينده ... اينجاست كه وقتي تو را پر مي كنند از «گذشته و آينده»، تو ديگر در وضعيت آگاهي در «لحظه اكنون» نخواهي بود".
متن کامل نامه عماد بهاور خطاب به همسرش، مریم شفیعی بدین شرح است:
همسر عزيزم، مريم مقدس من،
سلام،
مدتي است كه "ظاهرا" پيش تو نيستم. دلتنگي هاي تو و مادرم را مي بينم. اين نامه را نوشتم تا بگويم دلتنگي هاي ما بي معناست. فاصله اي وجود ندارد و ما بدون شك با هم هستيم... اين را نوشتم تا بگويم اين ديوارهاي بتوني، اين اتفاقات، اين سختي ها، همه، "توهم" است و درعوض، آن چه در خيال من و تو است، واقعي... مي خواهم بگويم درگير واسير اين "توهم" نشو و نگذار به خاطر آن از مسيري كه طي مي كني، باز بماني... اين تنها خواسته من است...
غم، دلتنگي، ناراحتي، خشم، نفرت، حسرت، طمع، يأس و نااميدي، همه به خاطر آن است كه ما گاهي اين توهم را باور مي كنيم و درگير آن مي شويم... آن را باور نكن؛ از آن بگذر و هميشه در شادي، عشق و صلح زندگي كن... هيچ تناقضي وجود نخواهد داشت...بايد بگويم (وخودت هم مي داني) وضعيتي كه من و تو در آن قرار داريم، حاصل يك "انتخاب" بوده است نه يك "تحميل" يا يك "اتفاق". انتخابي كه سال ها پيش در پي يك "تصميم" صورت گرفته است. نه از آن جنس تصميماتي كه ديگران فكر مي كنند؛ تصميم به "بودن" و "زندگي كردن"... پس براي تو شرح خواهم داد كه حاصل اين تصميم و انتخاب تا به اين جا چه بوده است؛ كاري به اكتسابات شخصي و دستاوردهاي اجتماعي ندارم. حساب سود و زيان هم نمي كنم. وضعيت خودم را در اين لحظه مي گويم: "در سكوت و تنهايي در سلولي كوچك و تاريك، زندگي با نگهباناني كه برخي با توهين و تحقير و بداخلاقي رفتار مي كنند و ملاقات دائم با بازجوياني كه زنداني را تحت شديدترين فشارهاي رواني - يا بعضا فيزيكي - قرار مي دهند تا به خواسته هاي خود برسند." اين يك تصوير از زندگي من در اين جا و اكنون است... به تو اطمينان مي دهم كه اين شايد زيباترين تصوير زندگي من باشد. همچون ساير زيباترين تصاوير زندگي من! زندگي، شيرين و زيباست، با تمام تلخي ها و زشتي هايش... هيچ تناقضي وجود ندارد... نسبت به وضعيتي كه در آن قرار گرفته اي "آگاه" باش. زندگي كن آن گونه كه مي داني يك انتخاب است نه يك تحميل. چه فرقي مي كند در قصر شاه باشي يا در قعر چاه؟ چه تفاوتي است بين نشستن در ميان آتش يا در ميان گلستان؟ شرابي تدارك ببين و بودنت را جشن بگير... مهم اين نيست كه كجا هستي و چه مي كني، مهم آن است كه "هستي" و بازي مي كني. شاد باش از آنكه هستي... بودني كه شايد ميليون ها ميليون (...)، آرزوي يك لحظه اش را مي كنند. و اينگونه آنچه را كه "ماندن در وضعيت آگاهي" مي نامند، ما را از وضعيت هاي مشوش و متشنج بيروني خلاص، و آرامش و سكون دروني را برايمان به ارمغان خواهد آورد...
حال مريم جان، از تو مي پرسم:
مي داني كه چطور فقير باشي و احساس قناعت كني؟
مي داني كه چطور در زندان ولي رها باشي؟
مي داني كه چطور در صحنه جنگ باشي و در صلح زندگي كني؟
مي داني كه چطور در آستانه مرگ، سرشار از زندگي باشي؟
مي داني كه چطور با دشمنت مواجه شوي درحالي كه بسيار دوستش داري؟
مي داني كه چطور به زشت ترين تصوير خيره بشوي، گويي كه زيباترين منظره را تماشا مي كني؟
مي داني كه چطور در ميان هجمه هاي وحشت و خشم، شاد و آرام باشي؟
اين يك "انتخاب" است... هيچ تناقضي در كار نيست...
بگذار از "تجربه اي ناب" براي تو سخن بگويم: بازجويان، زنداني را در دوحالت تحت فشار رواني قرار مي دهند: اول، حالتي است كه از "گذشته" سخن مي گويند و از اشتباهاتي كه به زعم آن ها رخ داده و فرصت هايي كه از دست رفته است؛ آزادي در روزهاي خوش گذشته را به رخت مي كشند. دوم، حالتي است كه تصويري از "آينده"اي تاريك در پيش روي تو ترسيم مي كنند؛ آينده اي مملو از بدبختي، تباهي، فقر، حقارت، تنهايي، اسارت و عمر هدر رفته... آنگاه اولين تجربه هاي "ترس" را در وجودت مشاهده مي كني. ترس هدر رفتن تمام اندوخته هاي گذشته و ترس ازدست دادن تمام فرصت هاي آينده ... اينجاست كه وقتي تو را پر مي كنند از "گذشته و آينده"، تو ديگر در وضعيت آگاهي در "لحظه اكنون" نخواهي بود. اكنون تو ديگر در اين جا نيستي؛ سرگرداني در ميان گذشته و آينده، كه هر دو، توهم است و وجود ندارند. تنها "اين لحظه" است كه وجود دارد و هنگامي كه در اين لحظه و اين جا نباشي، يعني نيستي، يعني آگاه نيستي، يعني خدا نيستي، يعني درونت خالي است. اين خلاء با "ترس" پر مي شود و تو فرو مي پاشي. خدا را تنها در خلال آگاهي از اين لحظه مي تواني "ذكر" كني و اگر او را بياد نياوري، مضطرب و ترسان خواهي بود... بازجويان تو را از اين لحظه دور مي كنند و تو را درگير گذشته و آينده مي كنند، تا خدا را فراموش كني، آن گونه كه خود فراموش كرده اند... آن ها نسبت به وضعيتي كه در آن قرار گرفته اند آگاه نيستند. پس حسرت "گذشته" يا غم "آينده" را نخور ... گذشته محو شده است؛ آينده اي نيز وجود ندارد؛ آن چه واقعيت دارد همين لحظه است و اكنون. مهم، انتخاب و تصميم آگاهانه در اين لحظه است؛ آنچه در آينده رخ خواهد داد، هيچ اهميتي ندارد. هرچه پيش آيد، خوش آيد ...
ما "هستيم" براي آنكه تجربه هايي بس زيبا و مهم را در لحظات پي در پي زندگيمان تجربه كنيم و در هر لحظه، ميان آن چيزي كه هستيم و آن چيزي كه توهم است فاصه گذاري كنيم. اين بازي، بسيار لذت بخش است... بيا و با من از اين تجربه، از اين بازي و از اين زندگي لذت ببر:
فقر را حس كن و از اين تجربه لذت ببر...
تنهايي را حس كن و از اين تجربه لذت ببر...
رنج را حس كن و از اين تجربه لذت ببر...
تحقيركردن ها و بدرفتاري ها را ببين و از اين تجربه لذت ببر...
كنايه ها و توهين ها را بشنو و از اين تجربه لذت ببر...
"زندگي سراسر رنج است." ... زندگي كن و از اين تجربه لذت ببر...
"شاد باش" و از اين تجربه لذت ببر ... منظورم از شادي، خوشحالي از رخ دادن واقعه اي نيست. آن هم "توهم" است. آن شادي و خوشحالي نيز مانند همان سختي ها و رنج ها كه گفتم، همه توهم است. براي "ابراهيم" آتش توهم بود يا گلستان؟ من مي گويم هر دو! براي ابراهيم، راهش و حقيقتي كه به دنبالش بود واقعيت داشت. چه فرقي مي كند در آتش باشي يا در گلستان؟ شادي و شعف يك امر دروني است؛ احتياجي به محرك بيروني ندارد، نبايد منتظر خبر خوبي بود تا شاد شد؛ تو شاد هستي بدون هيچ دليل بيروني. تو شاد هستي تنها به اين دليل كه "هستي"! و اين زماني است كه شادي و شعف را آگاهانه انتخاب كرده اي و با اتفاقات بيروني - چه سختي ها و چه خوشي ها - فاصله معناداري گرفته اي و انتخاب مي كني كه نسبت به هر واقعه اي چه رفتاري بروز دهي... ممكن است آن عكس العمل بيروني كه انتخاب كرده اي، غم و اندوه باشد؛ ممكن است حتي گريه كني درحالي كه در درون، شاد و ساكن و آرام هستي. اين "بازي فاصله گذاري" است. تمام آن تناقضات ظاهري كه در جملات بالا آمده بود، نتيجه اين بازي است.
و در آخر يك نكته مانده كه اين هم حاصل "تاملات تنهايي" من است كه "اعتراف" مي كنم: در مواجهه با هر انساني، بدون توجه به آنكه او كيست، چه مي گويد، چه رفتاري با تو داشته است و چه احساسي نسبت به تو ابراز مي كند، به يك "پاسخ متقابل دروني" نياز است. اينكه مي گويم "نياز است"، بدين معناست كه ما با همين داد و ستدهاي دروني است كه پيش مي رويم و در طي مسير سرعت مي گيريم. در طي اين "تبادل" است كه "تكامل" صورت مي گيرد. "پاسخ هاي متقابل بيروني" بسيار زيادند؛ مي تواني سكوت را انتخاب كني يا پرخاش را، دفاع يا تهاجم را، خنديدن يا گريستن را، عصبانيت يا آرامش را و صدها واكنش بيروني ديگر. همه بستگي به آن دارد كه بهترين گزينه ي تامين كننده منافع تو كدام است. اما، تنها و تنها و تنها يك "پاسخ دروني صحيح" وجود دارد: "عشق"
"عشقت را جاري كن تا سرشار از عشق شوي." عشق تنها چيزي است كه بخشيدنش به افزايش آن مي انجامد. دليل بودن ما نيز همين جريان عشق است. هر پاسخ دروني ديگري به رفتارهاي ديگران، انحرافي است از مسيري كه طي مي كني. پاسخ دروني تو به كسي كه با تو خوش رفتاري و كسي كه با تو بدرفتاري مي كند، بايد يكي باشد: دوستش داشته باش! "دشمنت را دوست بدار!" آن كس كه تو را به حبس مي كشد، دوست بدار! آن كس كه تو را شكنجه مي كند، دوست بدار! آن كس كه تو را از كار بي كار و تو را از ادامه تحصيل منع كرده است، دوست بدار! ظالم را و عادل را، ديكتاتور را و آزادي خواه را، مذهبي را و ملحد را، صادق را و كاذب را، همه را دوست بدار! و اين گونه اعترافي جز "ابراز عشق" در محضر بازجويان و قضات عزيز در چنته نخواهم داشت.
"من از آن روز كه در بند توام، آزادم ..."
پس:
عشق براي زنداني، عشق براي زندانبان...
عشق براي آن كس كه شكنجه مي شود، عشق براي آن كس كه شكنجه مي كند...
عشق براي متهم، عشق براي قاضي...
عشق براي آن كس كه تو را به اسارت مي برد...
عشق براي همگان ...
مريم جان! چه با من، چه بدون من، همه چيز زيبا خواهد بود...
همسرت عماد
۱۳۸۸/۱۲/۲۹
ويدئو پيام نوروزي مهدي كروبي: اين ديگر كشتي نظام نيست بلكه قايق نظام است!
. بگزارش ادامه راه سبز«ارس»، در بخشی از این پیام آمده است: “اگر شما نظام رو سلیقه میگید، نظام رو فرد میگید، نظام یه دسته خاصی رو میگید که یه جمع کوچکی را در درون خودش جا بده؛ مثلا روحانیونش آقای جنتی باشه، آقای یزدی باشه، آقای مصباح باشه، آقای شجونی باشه، آقای طائب باشه… یا نفراتش قاضی مرتضوی باشه، محمود احمدی نژاد باشه، الهام باشه، نقدی باشه و از این قبیل افراد؛ اگه نظام این رو بگید، بله! ما مخالف این جور نظامی هستیم!”
مهدی کروبی در این پیام از آیت الله خامنه ای انتقاد کرده که پیش تر گفته بود همه باید در کشتی نجات نظام باشند. مهدی کروبی گفته وقتی روحانی وشخصیت های نظام به جنتی ، احمد خاتمی و محمود احمدی نژاد منحصر شود دیگر نمی توان شعار داد کشتی نظام. باید گفت ، قایق نظام !
"مشاهده پيام كامل نوروزي مهدي كروبي"
جهت دريافت ويدئو نسخه مناسب موبايل روي تصوير كوچك كليك كنيد
"پيام بصورت شنيداري"
سال جدید و نوروز باستانی را به هموطنان در سراسر جهان، ایرانیان عزیز، پارسی زبانان و به کل آنهایی که نوروز را برگزار می کنند، تبریک می گویم و از خداوند منان،بزرگی عظمت، استقلال، آزادی، عدالت و رفاه همه را خواستارم.
متاسفانه سال جاری سال خوبی نبود، سالی بود همراه با مشکلات، دشواریها سختی ها تلخیها، هم از نظر اقتصاد و تورم که مردم با همه وجودشان دشواریها و تنگناهای اقتصادی را احساس کردند و از طرف دیگر به خاطر یک انتخابات پرشوری، به جای اینکه از آنها سپاس و تقدیر بشود، وقتی سرنوشت انتخابات را – که نظارت و اجرا برای اولین بار کاملا با هم هماهنگ بودند – را دگرگون کردند، مردم متین و ساکت به صورت ملیونی اعتراض کردند و به جای اینکه به خواسته های آنها رسیدگی کنند، با آنها برخورد کردند، جمعی به شهادت رسیدند، برخی زیر شکنجه کشته شدند، به طور بی سابقه ای، هزاران انسان زندانی شدند. از مسئولین جمهوری اسلامی در سطوح بالا عده زیادی زندانی شدند. مطبوعات و روزنامه ها تعطیل شدند، خبرنگاران به طور بی سابقه ای روانه زندان شدند. همه متاسف شدند و به خواسته ها عمل نشد.
اساس این قضیه و ماجرا و حادثه تلخ به خاطر این بود که جمعی تن به قانون ندادند و به مصالح نظام فکر نکردند و پافشاری کردند بر اینکه اگر کسی غیر از آن چیزی که ما می گوییم بگوید، فتنه گر است، آشوبگر است و وابسته به بیگانه است. در حالی که خود آنها هم می دانستند که خواسته ، خواسته های مردم و مشروع است و همه این افراد چهره و شخصیتشان در راه نظام و جمهوری اسلامی هستند. متاسفانه با این کار نظام را تضعیف کردند و تازه متهم کردند که شما بر علیه نظام کار می کنید.
ما می گوییم، نظام یعنی چه؟ اول نظام را معنا کنیم. آیا نظام به معنی ارزشها، نظام یعنی ۷۵ میلیون جمعیت ، نظام یعنی قانون اساسی، نظام یعنی جمهوری اسلامی است؟ ما مطمینا طرفدار نظام هستیم و فدایی نظام و برای منافع ملی و کشور و اسلام و جمهوری اسلامی حاضریم جان خود را هم بدهیم. و ما معتقدیم ظرفیت قانون اساسی وسیع است و همه را در بر می گیرد وکشتی نجاتی است که ۷۵ میلیون در آن سوارند. این را نظام می گوییم.
اما اگر منظور از نظام، فرد یا دسته خاصی است که یک جمع کوچکی را درون خودش جا می دهد، مثلا روحانیونش آقای جنتی، یزدی، مصباح، شجونی، طائب، رسایی، حسینیان، سید احمد خاتمی ، حسنی امام جمعه ارومیه، … باشند، یا نفراتش قاضی مرتضوی، محمود احمدی نژاد، الهام، نقدی، مرندی، جلال الدین افغانی، … باشند، اگر منظور از نظام این است، ما مخالف این جور نظام هستیم، مخالف نظامی که در حد یک قایق است. آن موقع کشتی نظام را باید یک قایق کوچک بنامیم که جمع کوچکی را درون خودش جا داده است. ولی جمهوری اسلامی ، جمهوری وسیع و گسترده است و قابل اینکه همه جمعیت ها با همه اندیشه های گوناگون پذیرایش باشند و در آن زندگی کنند.
من در همین جا عرضم را خاتمه می دهم و توفیق همه را از خداوند خواستارم.
۱۳۸۸/۱۲/۲۷
سخن نوروزي «ارس» با همراهان جنبش راه سبز
قلمت را بردار و بنويس هموطن،
بنويس كه اين بهار آرزوهاي ماست كه از راه رسيده است .
بنويس: اين عطر انديشه هاي ماست كه خانه به خانه ميگردد .
بنويس: اين آفتاب نوبت ماست كه بر بلندترين قلهء انسانيت تابيده است.
بنويس،
بنويس كه ما به پا خاسته ايم .
ما ميخواهيم ،
ما ميشناسيم ،
ما ميدانيم ،
ما ميتوانيم ،
ما ميتوانيم سرنوشت خويش را به دست خويش رقم زنيم .
و
بخوان،
بخوان ترانه هاي عشق و انسانيت را ،
بخوان سرود آزادي انديشه ها را ،
بخوان حماسه پايداري انسان را .
و
بگو،
بگو كه بر ستيغ سترك دانش و شناخت خيمه خواهيم زد،
بگو كه نام ميهنمان را بر تارك تاريخ خواهيم نوشت،
بگو كه دست دوستي همه مردم جهان را خواهيم فشرد،
بگو كه بهارمان را بهاران خواهيم كرد،
و نوروزمان را هر روز
« ارس »
گزارش تصويري از مراسم آخرین پنجشنبه سال بر مزار شهدای جنبش سبز
. ادامه راه سبز«ارس»: امروزدر آخرین پنج شنبه سال ۸۸ قبور شهدای جنبش سبز میعادگاه مردم بود. امروز بسیاری از خانواده ها برای گرامی داشت این روز راهی بهشت زهرا شدند و بسیار بیشتر از سالهای قبل سفره های هفت سین بر مزارها چیده شده بود . امسال بهشت زهرای تهران میزبان مادران عزاداری بود که معترضانه این روز را گرامی داشتند.
از در ورودی بهشت زهرا که رد شوی همه چیز بوی رهایی می دهد. می توانی بروی با خیال راحت گوشه ای بنشینی و گریه کنی. می توانی صدایت را بلند کنی ،داد بزنی و خودت را رها کنی از رنجی که از نبودن عزیزت می کشی .
خیابان های بهشت زهرا ،غسالخانه و زمینی که مردم بر آن برای از دست رفته شان نماز می خوانند. به یاد ندارند که گریه کردن اینجا ممنوع باشد .
بهشت زهرا به یاد ندارد که مادری را در آنجا به سکوت خوانده باشند .هوای آنجا هوای گریستن است و فریاد .
اما در سالی که گذشت مادران بسیاری منع شدند از آنکه بر مزار جوانشان ضجه بزنند .
مادرانی منع شدند از اینکه میزبان کسانی باشند که به دلداریشان آمده اند .
بهشت زهرا یعنی فرصت وداع آخر همان دیداری که از بسیاری از خانواده ها سلب شد، وقتی که فرزندشان را شبانه به خاک سپردند .
بهشت زهرا عید امسال یعنی سفره های هفت سینی که روی سنگ ها چیده شد تا مادرانی باور کنند که بی فرزندشان سال تحویل نخواهد شد .
و به سنت دیرینه از اولین ساعات بامداد مردم دسته دسته آخرین پنجشنبه سال را به زیارت عزیزان سفرکرده شان رفتند.قطعه شهدا مثل همیشه سبز بود اما امروز این سبزی به هفت سین هم اراسته بود. مردم در کنار خانواده های داغدار با شهیدان خود تجدید پیمان کردند که برآرمان آنان پابرجا بمانند.
بهشت زهرا امسال یعنی هفت سینی که نام جوانی خفته در خاک آخرین سین آن است:
با سپاس فراوان از هموطن عزیزی که این فیلم زير را با توضیحات ارسال نمودنده اند:
من ساكن قم هستم . براي پنجشنبه ي آخر سال و تجديد ميثاق با شهداي سبز راهيه بهشت زهرا شدم. مادر ندا رسيد، واي نميدونيد وقتي كه رسيد و ديد سر قبر فرزندش پر از سبزه و گله چه حالي شد. تا قبر پر از سبزه و گل رو ديد شروع به فرياد كرد و گفت الهي مادر برات بميره كه مردم تو رو فراموش نكردن. مادر ندا گريه ميكرد و مردم هم با ناله ي اون گريه ميكردند و ظالمين رو لعنت. كنار قطعه ۲۵۷ پر از نيروهاي گارد بود. هنوز گريه هاي مادر ندا به چند دقيقه نكشيده بود كه دو مامور اومدن به مادر ندا گفتن بلند گريه نكنه. اينقدر مامور بود كه نميذاشتن كسي فيلم و عكس بگيره، من چند دقيقه اي از مادر ندا فيلم گرفتم.
همه ميومدن سر قبر هاي شهداي سبز و با خانواده هاشون همدردي ميكردن. يكي زودتر از همه سر مزار شهداي سبز يك سبزه با روبان سبز گذاشته بود. خانواده ها وقتي دختر و پسرهاي جوون رو ميديدن كه اومدن به ديدنشون خيلي خوشحال ميشدن و ميگفتن خدا شما رو نگه داره تا راهشون رو ادامه بديد: