۱۳۸۸/۱۰/۰۲

وفات آیت الله منتظری و ادامه راه سبز

وفات آیت الله منتظری و ادامه راه سبز

. وفات آیت الله منتظری و وقایع مربوط به آن، موجب گشایش فصلی جدید در مبارزه مدنی ملت ایران شد. این امر به ویژه با توجه به تظاهرات فرمایشی هواداران رهبر نظام در روز 27 آذر، آرایش نیروهای اجتماعی و خطوط کلی مسیر پیش روی جنبش سبز را به صورتی شفاف نشان میدهد. در ادامه مهمترین نکات مربوط به وفات آیت الله منتظری و بازتاب بین المللی آن به اختصار عرضه میشود.


مرجع آزادگی

وفات آیت الله منتظری، دست کم برای کسانی که به آموزه های عرفانی نظر دارند، یک مرگ عادی نبود. منتظری کسی نبود که در تنگنای ضرورت بگنجد، او شاهد زمانه خویش بود و آن هنگام که بذر انسانیت و مدنیت را با روح خود بارور کرد، مرگ شهادت گونه خویش را انتخاب نمود و به ماوای ابدی خویش پر کشید. اینک با کرنش به مقام دست نایافتنی آن روح بزرگ و تاریخ ساز، به تحلیل مسائل بعد از وفات وی میپردازیم و کشف رمز و راز مرگ زیبای وی را به تاریخ نگاران نسل های بعد حوالت میدهیم.

تشییع جنازه سیاسی

کالبد آیت الله منتظری، امانت خدا و تاریخ در نزد ملت بود و خوشا به سعادت این نسل که رسم امانت را در حد بضاعت خویش به جا آورد و اینک نوبت تاریخ است که گواهی دهد آن مرد بزرگ چطور یک تنه هم پناه ملت بود و هم نجات مرجعیت، هم وحدت مدنی حوزه و دانشگاه بود و هم برادری شیعه و سنی... . در هر صورت، نسل ما تازه دارد به منتظری سلام میکند و جمعیت میلیونی که در روز 30 آذر به خیابانهای قم آمده بودند، برای وداع با منتظری نیامده بودند. بلکه آمده بودند جنازه دیکتاتور را تشییع کنند. سی ام آذر، در مذهبی ترین شهر ایران هم پایان دیکتاتوری اعلام شد و مذهب، از سلطه حکومت مذهبی آزاد شد. اکنون دیکتاتور با جمع کوچکی که در روز 27 آذر برایش بزرگداشت گرفته بودند، تنها مانده است. او در شش ماه گذشته، در هر سخنرانی و هر تصمیم، عرصه را برای خود تنگ تر کرده و انتخاب هایش محدود تر شده اند. البته هنوز این فرصت را دارد که یکی از الگوهای جابجایی قدرت در شیلی یا لهستان را انتخاب کند تا سرنوشت دوست و برادر خود چائوشسکو را تجربه نکند، هرچند بی تدبیری همواره بارز ترین صفت دیکتاتورها بوده است.

وقار سبزها و یاس تمام عیار کودتاچیان

از دولت کودتا چیز زیادی باقی نمانده است. نگاهی به رفتار کودتاچیان پس از وفات آیت الله منتظری، محو شدن تدریجی دولت را نشان میدهد. دولت دیگر توان برخورد از موضع دولت را ندارد، بلکه به تدریج به یک دار و دسته جاهل یا خلافکار تبدیل میشود. موسوی و کروبی مانند دو مقام رسمی، عزای عمومی اعلام میکنند، گویی دولت اصلا وجود ندارد. مردم به سمت قم حرکت میکنند و مواجب بگیران دولتی که در مسیر و در مراسم انجام وظیفه میکنند، دقیقا از الگوی رفتاری جاهلان و چاقو کشان پیروی میکنند.

دولت، به مثابه نهاد مسئول اداره امور جامعه، تعاریف و عرصه های متعددی دارد که مهم ترین آن در ذهن شهروندان است. در حال حاضر از این موجودیت ذهنی هیچ اثر باقی نمانده است و دولت کودتا و پشتیابان حکومتی اش در حال حاضر خلاصه شده اند در: بخشی از نیروهای مسلح، شبه نظامیان، آدم ربایان، بخشی از قوه قضائیه، مدیران صدا و سیما، و کسانی که در سازمانهای مخابراتی حضور دارند و در روند اینترنت اخلال ایجاد میکنند. اکنون مدتی است که دیگر نخبگانی مثل جواد لاریجانی، احمد توکلی، صفار هرندی و دکتر حداد عادل، سکوت پیشه کرده اند و رهبر نظام خود به تنهایی از خودش دفاع میکند! سناریوی پاره کردن عکس نتوانست جناح حاکم را از موضع تدافعی خارج کند و اکنون این لشکر شکست خورده فقط و فقط به یک صورت میتواند خود را دولت بداند، و آن ادعای حفظ "امـــنـیـت" است. اعمال تحریک آمیز و سخنان توهین آمیز روزهای اخیر هم تلاشهایی مذبوحانه است برای آن که مردم تحریک شوند و دست به خشونت بزنند تا جناح نظامی تحت عنوان دفاع از نظم و امنیت به صحنه باز گردد. اکنون با قاطعیت میتوان گفت که کودتاچیان هیچ شانسی ندارند جز این که مردم سرخورده شده و به این نتیجه برسند که تجمعات و تظاهرات مسالمت آمیز چاره ساز نیست و از ادامه راه منصرف شوند. آنها نمیتوانند اعتراضات را سرکوب کنند، به همین دلیل تلاش میکنند مردم را عصبانی کنند. شهروندان را مطرب و رقاص مینامند، رهبران جنبش سبز را منافق، دیکتاتور یا کودتاچی لقب میدهند و مزدوران هم با شکستن شیشه، حمله به ماشین ها و ساختمانها تلاش میکنند مردم را عصبی کنند. این آخرین حربه کودتاچیان است و بیانات بی ربط فرماندهان نظامی در خصوص مهندسی امنیت و داشتن "طرح" سرکوب، مهملاتی است که فقط به منظور ایجاد تنش و ارعاب بیان میشود. کودتاچیان برای برخورد با شهروندانی که همدلانه برای دفاع از حقوق یکدیگر تلاش میکنند، هیچ طرح و برنامه ای جز تحریک، دشنام و باتوم ندارند. آنها نمیتوانند رهبران جنبش سبز را دستگیر کنند، حتی جرئت دست زدن به موسوی را در خود نمیبینند و نقطه اوج طرح های مهندسی امنیت شان این است که شیشه اتوموبیل موسوی را طوری بشکنند که به خود وی آسیبی نرسد. در واقع بخش عمده جنگ روانی کودتاچیان، همواره این بوده است که سبزها را تحریک و عصبی کنند. آنها در این مسیر از سخنرانانی همچون جواد لاریجانی و صفار هرندی استفاده کردند، در خبرگزاریهای و صدا و سیمای انحصاری مسائل تحریک آمیز بیان کردند، زنان و دختران را به صورت هدفمند مورد هجوم قرار دادند، به رهبران جنبش سبز توهین کردند، اما سبزها هشیاری و خونسردی خود را حفظ کردند، چرا که از پیروزی خود مطمئن هستند و به کودتاچیان فرصت نمیدهند که رفتار شهروندان را تغییر دهند یا شیوه اعتراضات را تعیین کنند. هر قدر عصبانیت و خشونت کلامی کودتاچیان بیشتر شود، هر قدر الفاظی مانند خس و خاشاک یا مطرب و رقاص بیشتر بر زبانشان جاری شود، نشانه این است که مسیر جنبش سبز درست بوده و عمق وجود کودتاچیان را سوزانده است و باید بر آن پافشاری کرد.
یک پیروزی بین المللی

شاید جریان وفات آیت الله منتظری ربط مستقیمی به مسائل بین المللی نداشته باشد. اما باید به خاطر داشت که او تنها مرجعی بود که هر نوع فعالیت مرتبط با سلاح هسته ای را شرعا تحریم کرده بود. وقتی تحلیلگران غربی هوادارن او را با جمع معدود مریدان پیشوای هسته ای (در تظاهرات 27 آذر) مقایسه میکند، اولین نتیجه ای که میگیرند، این است که نباید ملت ایران را به خاطر ماجراجویی ابلهانه چند شخصیت منزوی جریمه کرد! دنیا فهمید که بخش های مذهبی جامعه ایران به چه اسلامی معتقد است و این ملت نباید به نام افراط گرایی و مصباح گرایی تحریم شوند.


هر تظاهرات، مجلس ختم و هر نوع حرمت نهادن به او، تحریم های احتمالی غرب را هوشمند تر خواهد کرد و ملت ایران آسیب کمتری خواهد دید. گویا منتظری فقید، بعد از وفات همچنان نگران و نگهبان ملت خویش است و خیرات و برکات متعدد وجود گرانقدرش، حتی پس از مرگ بر ایران زمین جاریست. این مرگ و آن همه عزت، یاد و خاطر آرش کمانگیر را در جان ایرانی زنده میکند. "آرش" خود آخرین تیر ترکش میهنی است که از پلیدی کودتا رنج بسیار کشیده، اما هر گز زانو نمی زند. تیری که او بر چله جان خویش نهاد، دست سیاه اهریمن را از این کشور کوتاه و پیروزی ملت را تضمین خواهد کرد؛ چنین بادا!

تحلیلگران انقلاب سبز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر