. اعترافات ریگی پخش شد. در این اعترافات تروریست مورد نظر همان حرف هایی را که از چند سال قبل در موردش گفته می شد تکرار کرد. عبدالمالک ریگی که پنج روز قبل از دستگیری اش اعلام شد که توسط نیروهای اطلاعاتی پاکستان دستگیر شده است، ولی بعدا گفته شد که در یک عملیات متهورانه توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دچار هواپیماربایی شده و تا بعد از دستگیر شدن هنوز متوجه نشده بود که دستگیر شده است، قبل از اینکه به زندان انفرادی بیافتد، یا کتک بخورد، یا حتی به بازجویان فرصت بدهد که او را تحت فشار قرار دهند، اقدام به اعتراف کرد.
فرمانده نیروی مقاومت بسیج گفت: " اعترافات زودهنگام عبدالمالک ریگی اثر اسلام ناب محمدی است." ریگی که در فاصله کمتر از 48 ساعت اعتراف کرده است، بزودی قرار است با وثیقه آزاد شود و در صورت توبه به فرماندهی لباس شخصی های کل خاورمیانه منصوب گردد. نقدی، فرمانده بسیج در یک اظهار نظر طبیعی گفت: " اوباما هم مثل ریگی اعتراف خواهد کرد." خبرنگاران ما موفق شدند از یک منبع معتبر متن بازجویی ریگی را به دست بیاورند.
بازجو: بسم الله الرحمن الرحیم.
ریگی: منم بسم الله الرحمن الرحیم.( ریگی در ادامه سوره بقره را قرائت می کند.)
بازجو: ضمن معرفی خودت اعتراف کن که طی یک عملیات متهورانه دستگیر شدی.
ریگی: مگه من دستگیر شدم؟ من به جمهوری اسلامی پناهنده شدم و باید هرچه زودتر به من کارت پناهندگی بدهید.
بازجو: خودتان را لوس نکنید، سریعا بگوئید چگونه دستگیر شدید؟
ریگی: من از یک سال قبل چون به کلیه اهدافم رسیده بودم به سفارت ایران در پاکستان مراجعه کردم و از دست جندالله به جمهوری اسلامی پناهنده شدم، ولی مسوولان سفارت حاضر به همکاری نشدند و من از طریق برادران اطلاعات پاکستان موفق شدم یک هواپیما پیدا کنم و هواپیما را دزدیدم و مجبورش کردم در ایران بنشیند.
بازجو: چطور شد که یک سال قبل فهمیدید اشتباه کردید؟
ریگی: من اشتباه نکردم. من همچنان برسر اهدافی که داشتم هستم و چون در سال گذشته به اهدافم رسیده بودم، یک روز با برادران جندالله حرف زدم و سعی کردم آنها را قانع کنم که ما به اهدافمان رسیدیم، ولی آنها قبول نکردند و می خواستند مرا بکشند که من به ایران پناهنده شدم.
بازجو: دقیقا توضیح بده که چطور احساس کردید به اهداف تان رسیدید و این اهداف چه بود؟
ریگی: ما سالها توسط شیعیان ایران مورد ستم مضاعف قرار داشتیم، به همین دلیل هم قسم شدیم که شیعیان ایران را نابود کنیم، از جمله روحانیون شیعه و حکومت جمهوری اسلامی.
بازجو: پس قبول داری که قصد براندازی نظام و شیعه را داشتی، چطور شد که از یک سال قبل این کار را متوقف کردی؟
ریگی: بله، من قصد براندازی داشتم ولی زودتر از من خودشان این کار را کردند. من دو سال قبل تصمیم گرفته بودم که حکومت ایران و روحانیت شیعه را از بین ببرم و فکر می کردم این کار ده سالی طول بکشد، اما از یک سال قبل وقتی دیدم که برادران احمدی نژاد و مشائی همین طور آیت الله ها مصباح یزدی و یزدی و آیت الله های عظمی جنتی و حسینیان و غرویان و زیارتی مشهور به روحانی زودتر از من دارند حکومت و روحانیت شیعه را نابود می کنند، دیدم که داریم به اهداف مان می رسیم، برای همین می خواستم از آنها تشکر کنم که به ایران آمدم و حالا از شما می خواهم مرا ببرید به حضور استاد دکتر احمدی نژاد تا از ایشان تشکر کنم.
بازجو: کلیه روابط تان را با آمریکایی ها بگوئید. آنها چگونه به شما کمک کردند؟
ریگی: تا یک سال قبل ما از آمریکا و اسرائیل کمک می خواستیم و آنها هم به ما کمک می کردند، یک سال قبل که اوباما رئیس جمهور شد رفتیم تا از آنها کمک بگیریم تا جمهوری اسلامی را از بین ببریم، ولی اسرائیلی ها دست رد به سینه ما زدند و گفتند این کاری که تو می خواهی در ده سال انجام بدهی همین احمدی نژاد با هزینه کمتر در دو سال انجام می دهد و قراردادشان را با ما تمدید نکردند.
بازجو: شما متهم هستید که تعدادی از مردم را کشته اید، برنامه های بعدی تان برای ترور و کشتار مردم چه بود؟
ریگی: ما دو سال قبل فهرستی از مسوولان جمهوری اسلامی تهیه کرده بودیم که آنها را ترور کنیم و همچنین قرار بود تعدادی بمب در شهرهای مختلف کار بگذاریم که مردم را بکشیم، ولی از بخت بدمان، بعد از انتخابات سراغ هرکسی از مسوولان نظام خواستیم برویم که او را بکشیم، یا طرف زندانی شده بود، یا برکنار شده بود و فراری بود و ما نتوانستیم آنها را ترور کنیم. این ها که مانده بودند هم شوخی بودند یعنی داخل آدم نبودند.
بازجو: چطور شد که عملیات کشتار مردم را انجام ندادید؟
ریگی: چون دولت احمدی نژاد خودش مردم را می کشت و ما برای تشکر از ایشان تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم و قدردانی کنیم، چون ما خودمان آدمکش هستیم و می دانیم چقدر زدن و کشتن مردم برنامه ریزی می خواهد و واقعا آقای احمدی نژاد و آیت الله جنتی زحمت کشیدند و به این سادگی نیست و تشکر می کنیم.
بازجو: شما قصد داشتید که از طریق انفجار برخی مراکز اقتصادی نظام را فلج کنید، برای چه می خواستید این کار را بکنید؟
ریگی: ما برای فلج کردن حکومت تصمیم گرفته بودیم که هفتاد کارخانه را از بین ببریم تا دولت تحت فشار قرار بگیرد و سقوط کند. منتهی وقتی برنامه ریزی کردیم دیدیم که اکثر آن کارخانه ها بخاطر عدم پرداخت حقوق توسط دولت تعطیل شده یا در حال تعطیل است که عملیات انجام نشد. برنامه ما این بود که چنان فشاری به دولت بیاوریم که سی درصد اقتصاد فلج شود، اما دیدیم دولت خودش کاری کرده که پنجاه درصد اقتصاد فلج شده و من آمدم به این خاطر از آقای احمدی نژاد و رهبر تشکر کنم.
بازجو: شما گفتید که قصد داشتید در همه استانها عملیات علیه حکومت انجام بدهید، عوامل شما چه کسانی بودند، همه را معرفی کنید.
ریگی: ما بخاطر اینکه بتوانیم در همه استانها عملیات بکنیم، یک لیست تهیه کرده بودیم از یک سری برادران دزد و چاقوکش و شرور و آدمکش و می خواستیم برای هر روز کار به آنها روزی سی هزار تومان بدهیم که مردم را بکشند. این برنامه ما بود که اسم 218 نفر را هم تهیه کردیم، هفت ماه قبل تصمیم گرفتیم به این اهداف عمل کنیم که رابط ما با آنها تماس گرفت و معلوم شد اکثر آن برادران را دولت استخدام کرده و روزی به آنها دویست هزار تومان می دهند. خیلی از برادران ما که از همان ابتدا با ما در جندالله کار می کردند، بخاطر همین موضوع از پیش ما رفتند که بعدا فهمیدیم آنها هم استخدام دولت شدند، که ما در اینترنت عکس آنها را دیدیم که لباس شخصی شده بودند و خیلی هم اوضاع شان توپ بود و ما هم اگر مسوولان قبول کنند، حاضریم قرارداد ببندیم و تشکر هم می کنیم.
بازجو: شما قصد داشتید که برای حقوق مردم بلوچستان بجنگید و بلوچستان را از ایران جدا کنید، آیا قبول دارید که قصد جدایی بلوچستان را داشتید؟
ریگی: بله، ما به دلیل اینکه حکومت به ما ستم می کرد و بلوچ فقیر بود و کار نداشتیم و ستم مذهبی به ما می کردند و مردم بلوچ را می کشتند، می خواستیم بلوچستان از ایران جدا بشود. ولی در این یک سال گذشته، به دلیل اینکه فقر در بقیه استانها زیاد شده و به همه ستم می شود و دولت برای کشتن مردم همه استانها مشغولیات زیاد دارد، نمی رسید که بلوچ ها را بکشد، به همین دلیل الآن وضع بلوچستان از همه استانها بهتر شده و من آمدم بندرعباس که از آقای احمدی نژاد و رهبری تشکر کنم.
بازجو: شما چند بار با گذرنامه های افغانی و پاکستانی به سفرهای مختلف رفتید، این سفرها به چه صورت بود و چطور به عربستان رفتید؟
ریگی: ما یک سال قبل کم کم فهمیدیم که هر کاری ما می خواستیم بکنیم، این دولت خودش زحمتش را کشیده، و به همین دلیل من رفتم اسلام آباد به سفارت جمهوری اسلامی که تشکر کنم از این همه زحمات دولت، ولی آنها مرا راه ندادند، من چند بار آمدم لب مرز و حتی به برادرم گفتم مرا معرفی بکن که مرا بگیرند، ولی دولت گرفتار بود و داشت مردم را می کشت و هر چه فریاد زدیم ما را بگیرید گوش نکردند، حتی با مسعود رجوی هم تلفنی حرف زدم و گفتم حالا که هر کاری ما می خواستیم بکنیم این دولت کرده بیا تسلیم بشویم و برویم از دولت تشکر کنیم. مسعود گفت برو بابا، من خودم سه ماه است به دولت می گویم من را بگیرید آنها زیر بار نمی روند. ما هم هی رفتیم دوبی و حج و عراق و هی خبر دادیم که ما را بگیرند، ولی نگرفتند، بالاخره این دفعه حوصله مان سر رفت، چون من خیلی عصبی هستم، سوار هواپیما شدم و یک هفته هی پرواز می کردم از بیشکک به دوبی و برمی گشتم و دائم تلفن می کردم و خبر می دادم که مرا بگیرند، ولی فایده نداشت. دفعه آخر در همین هفته بود که وقتی هواپیما از دوبی به بیشکک می رفت، من به کابین خلبان رفتم و با یک تیربار تهدیدش کردم که بنشین در بندرعباس و واقعا یک ساعت طول کشید تا این خلبان وادار شد که در بندرعباس بنشیند. وقتی هم که از هواپیما پیاده شدم، به هر کسی التماس کردم که مرا بگیرید قبول نمی کردند و می خواستند مرا دیپورت کنند که آخرش مجبورشان کردم که مرا دستگیر کنند و این موفق ترین عملیات جندالله در این چند سال بود.
بازجو: آیا انگیزه خاصی داشتید که در همان روز در یک عملیات متهورانه توسط نیروهای اطلاعات دستگیر شدید؟
ریگی: هم انگیزه عام داشتیم که گفتم، هم انگیزه خاص که یک فیلم بود که بی بی سی پخش کرد در همان شب که من دوبی بودم. من یک کمی ته دلم شک داشتم که تسلیم بشوم یا نشوم، تا اینکه فیلمی که در آن به کوی دانشگاه حمله شد دیدم. ما خودمان اینکاره بودیم و جلوی دوربین آدم می کشتیم، وقتی آن فیلم را دیدم فهمیدم که واقعا احمدی نژاد و دولت از همه برادران ما و اشرار عزیز و چاقوکشان و آدمکش های زحمتکش چه استفاده خوبی می کند و بعد از دیدن آن فیلم تمام شک ما از بین رفت و بطرف وطن راه افتادیم.
بازجو: با توجه به اینکه شما بارها دست به آدمکشی زدید ما می خواهیم شما را اعدام کنیم، اگر می خواهید در بازجویی مقاومت کنید و هیچ حرفی نزنید این حق را دارید، چون ما در هر حال شما را اعدام می کنیم.
ریگی: من از شما تشکر می کنم، چون من از همان هجده سالگی از خدا خواستم بخاطر اهدافم مرا شهید بفرماید و این اهداف یکی از بین بردن نظام بود و یکی کشتن شیعیان بود و یکی جدا کردن بلوچستان که دوتایش به نتیجه رسیده یکی را هم وصیت کرده ام مولانا جانشین من دنبال کند. بدین ترتیب ممنونم که دولت احمدی نژاد بدون هیچ زحمتی مرا به اهدافم رساند و اگر بخاطر این موضوع کشته بشوم هم هیچ مشکلی نیست و فقط آرزو دارم احمدی نژاد را ببینم که از او تشکر کنم و بگویم دست کم آن همه دروغ و تبلیغ که درباره ساختن کلبه برای زن بلوچ کردی یک کاری برای ملت بیچاره بکن. از من گذشت ولی این شرط انصاف و عدل نیست گرچه می دانم رفتنی هستی اما اقلا یک کار خوب بکن. دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارم.