۱۳۸۸/۱۱/۱۷

جنبشي که بايد اصلاح طلب بماند

جنبشي که بايد اصلاح طلب بماند

. علی شکوری راد، عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی در یادداشتی به بررسی نسبت جنبش سبز با جریان اصلاح طلبی پرداخته است.

این یادداشت که امروز در روزنامه اعتماد با عنوان " جنبشي که بايد اصلاح طلب بماند" منتشر شده ، بدین شرح است:

علي شكوري راد: آيا «اصلاح طلبي» و «جنبش سبز» دو مفهوم متناقض اند يا بالعکس دو مفهوم همپوشان يکديگرند؟ پاسخ به اين سوال نيازمند آن است که در قدم نخست آنچه را از بيان اين دو مفهوم مراد مي شود، بازشناسي کنيم. اگرچه برخي «جنبش سبز» و «اصلاح طلبي» را داراي چارچوب هاي کاملاً متفاوت با يکديگر ارزيابي مي کنند اما بسياري آن دو را مطابق با يکديگر مي دانند و تفاوتي ميان اين دو مفهوم قائل نيستند. شايد بتوان در اين ميان براي پاسخ به پرسش نخست راه سومي را برگزيد؛ راهي که نه در ميان اين دو قائل به تمايز کامل است و نه بر انطباق نعل به نعل اصلاح طلبي و جنبش سبز پا مي فشارد.

چنان که نيک مي دانيم «اصلاح طلبي» عنواني است که تقريباً يک سال و نيم پس از خرداد سال 76 که در آن سيدمحمد خاتمي به سمت رياست جمهوري برگزيده شد و به دنبال بحث هاي مطول فکري و رسانه يي زاده شد و بعدها در بازيابي ريشه هاي آن، کساني زادروزش را با پا گرفتن جناح چپ و نيز انشعاب مجمع روحانيون مبارز پيوند زدند و ديگراني در جست وجوي رگه هاي نخستين اصلاح طلبي به تغيير سياست هاي اقتصادي و توسعه يي دوران سازندگي در دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني نقب زدند. اما به هر روي آنچه از اصلاح طلبي مستفاد مي شد و مي شود چيزي نيست جز تغيير و اصلاح روندها و فرآيندها در چارچوب قانون و با استفاده از امکاناتي که خود قانون در اختيار اصلاح گران قرار مي دهد. تا اينجاي کار به نظر مي رسد نبايد تفاوت چشمگيري ميان اصلاح طلبي و جنبش سبز وجود داشته باشد زيرا اين جنبش نيز در آستانه انتخابات رياست جمهوري دهم در شرايطي زاده شد که اغلب نيروهاي سياسي چه اصلاح طلبان و چه اصولگرايان سابقه دار، چه چپ و چه راست به حاکم شدن روندهاي فراقانوني و رخت بربستن تعهد به قانون از قوه يي که بايد مجري در قوانين باشد، اعتراض داشتند؛ در موقعيتي که بسياري اذعان داشتند کشور در بسياري از وجوه از جمله در وجوه اقتصادي، سياست خارجي، اجتماعي و... در مسيري بحراني قرار گرفته است.

بنابراين خواه ناخواه جنبش سبز که خود را با حمايت از ميرحسين موسوي و نمادها و نشانه هاي کمپين انتخاباتي حمايت از او پيوند زده بود، در نخستين گام بر آن بود تا با استفاده از مکانيسم انتخابات و تغيير کارگزاران و به قدرت رساندن دوباره نيروهاي اصلاح طلب ذيل پيروزي کانديدايي که اگرچه خود را اصلاح طلبي اصولگرا مي خواند اما قرائت اش از مسائل و آرمان ها، اهداف و برنامه هايش به او سبقه يي اصلاح طلبانه مي بخشيد، به روند اصلاحات بازگردد و به پيگيري همان اهداف بپردازد. بنابراين اگرچه اعلام نتايج انتخابات و مشخص شدن نتيجه يي برخلاف انتظار راي دهندگان سبب شد جنبش سبز وارد فاز اعتراضي خود شود اما طبيعي بود که حتي اين روند اعتراضي نيز در راستاي همان اهداف اصلاح طلبانه يي باشد که از نخست با جنبش سبز پيوند خورده بود. اما در کنار چنين تعبيري از «اصلاح طلبي» و «جنبش سبز» سوالي که پيش مي آيد اين است که اگر اين دو مفهوم تا اين حد بر يکديگر مي توانند منطبق باشند چه نيازي است که از دو نام براي يک موضوع استفاده شود. بايد گفت ترديدي نيست که اصلاح طلبي و جنبش سبز دو نام متفاوت اند اما دو محتواي متفاوت نيستند. جنبش سبز يک جنبش اصلاح طلبانه است و حتي در آغاز و امتداد خود روش هايي کاملاً اصلاح طلبانه را برگزيده است اما تفاوت ظريف اين دو مفهوم در اين است که «اصلاح طلبي» حرکتي در درون حاکميت بود؛ حرکتي که اگرچه بنا داشت با توسعه نهادهاي مدني و به تعريف دقيق تر توسعه جامعه مدني در عمق جامعه نفوذ کند ولي بيشتر حرکتي در حوزه نخبگان و چارچوب امکاناتي بود که در سطح حاکميت وجود داشته است برخلاف «اصلاح طلبي»، جنبش سبز يک اصلاح طلبي در درون جامعه است و نه در درون حاکميت و اين تنها نکته ظريفي است که ميان اين دو نام، موجبات تمايز را پديد مي آورد، علاوه بر آنکه تعلق آنها به دو دوره زماني متفاوت نيز تمايز در نامگذاري را به امري ناگزير بدل مي سازد. با اين حال «جنبش سبز» براي اصلاح طلب ماندن با چالش هايي چند روبه رو است. اين جنبش، جنبشي است که آغوش خود را به همراهي گروه هاي مختلف گشوده است و از قرارگيري در شرايط ريزش نيرو پرهيز مي کند. اما در برابر اين اصرار جنبش به گشاده رويي، فشارهاي متعددي بر بزرگان آن وارد مي شود که آنها دست به مرزبندي بزنند و به اصطلاح مرزهاي خودشان را با گروه هاي سياسي و فکري مختلف مشخص کنند. در کنار اين فشارها، هرچند «جنبش سبز» که ابتداي آن شرکت در انتخابات بود و به همين دليل ماهيتاً با گروهک ها و جريانات برانداز مرزبندي مشخصي داشت با اين حال در مقابل تبليغات رسانه يي بايد ملي مي بود ولي نبود. در موقعيت هاي مقتضي في المثل با منافقين مرزبندي هايش را مشخص کرد اما طبيعتاً به لحاظ کميت و کيفيت، سلطنت طلب ها حتي در حدي نبودند که کسي بخواهد با آنها اعلام مرزبندي کند. البته گروهک منافقين نيز چنين بود اما اين تبليغات رسمي بود که به آنها پر و بال مي داد و در رسانه هاي خود نام آنها را مطرح و تکرار مي کرد و به تعبير مهندس موسوي مرده آنها را زنده مي کرد.

همچنين بزنگاه ديگر «جنبش سبز» وجود گروه هاي متعددي است که به ويژه در خارج از کشور به تئوريزه کردن جنبش و صدور بيانيه هاي متعدد مي پردازند و هر يک از نگاه خود، يکي براي جلوگيري از تندروي هاي بيشتر و ديگري براي گيراندن آتش راديکاليسم به انتشار عقايد خود مي پردازند. يک زمان گروه پنج نفره روشنفکران خارج از کشور بيانيه مي دهند و زماني ديگر گروهي 50 نفره در بيانيه يي ديگر ابراز وجود مي کنند. هرچند اين بيانيه ها بيشتر در حوزه روشنفکري اند و توده مردم براي ادامه راه خود منتظر آنها نيستند اما اين حرکت ها اگر چه در جهت ياري جنبش هستند اما بعضاً مي توانند موجب تفرق مطالبات شوند. با اين حال از اين حيث يک اميدواري عمده وجود دارد و آن اين است که اگرچه آنها که در خارج از کشور هستند به امکانات رسانه يي نسبتاً گسترده يي دسترسي دارند و شبکه هاي تلويزيوني ماهواره يي حرف هاي آنها را به گوش مردم مي رساند اما اعتماد مردم به رهبران سياسي که با تمام مشکلات همچنان در داخل کشور فعاليت مي کنند بيشتر است و همين ويژگي ايرانيان سبب مي شود آنها بتوانند در صورت تداوم همين ارتباط پرمشقت با مردم، جنبش را در مسير اصلاح طلبانه اش حفظ کنند.

«جنبش سبز» ادامه حرکت اصلاح طلبانه ملت ايران است و به واسطه همين اصلاح طلبي در مقابل «انقلابي گري» و برهم زدن وضع موجود قرار دارد زيرا رهبران «جنبش سبز» معتقدند ظرفيت هاي موجود قانوني در کشور به اندازه يي هست که جامعه بتواند به خواسته هايش دست پيدا کند و نيازي به انقلاب و تحمل خسارت هاي عظيم آن بدون وجود هيچ تضميني براي پس از آن نباشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر