مرتضوی کجاست؟
شما فکر می کنید مرتضوی کجاست؟ ده پانزده روزی است که انگار افتاده توی چاه جمکران، یا شاید هم وسط شکاف حاکمیت گیر کرده، یا شاید هم در هنگام رسیدگی به تخلفات اداری در مجاری اداری گم شده، یا شاید هم مشغول کارهای واجبی است که مدتها باید می کرد، یا شاید رفته حمام؟ اگر کسی از او خبر دارد، به ما هم خبر بدهد، بیخودی نگران نشویم، البته نه نگران مرتضوی، چون احتمالا خطر وقتی جدی می شود که او پیدا بشود نه اینکه گم بشود.
عذرش خواسته است یا تعطیل شد
مثلا می توانیم به " بادمجان" بگوئیم " کتاب". مثال: " من کتاب را سرمیز بردم و از میهمانان پذیرایی کردم" با این کار ممکن است مردم فکر کنند حرف مسخره ای زده ام، اما بعد از چند دقیقه، یا چند قرن، متوجه می شوند که منظور من چیست. مثل همین وزیر جدید ارشاد که در اثر وزیدن باد مخالف، پرت شده به اتاق وزیر و به جای اینکه نگهبانی پادگان را بدهد، تکلیف فرهنگ کشور را تعیین می کند. وزیر ارشاد گفت: " توقیف روزنامه های اصلاح طلب را تکذیب می کنم." این وزیر توضیح داد: " کار این روزنامه ها جرم تلقی می شود و طبیعی است که عذر آنان خواسته شود." متوجه می شوید! عذر آنان خواسته شود، همان توقیف می شوند است، با این تفاوت که روزنامه توقیف شده ولی شما به جای بادمجان از کلمه کتاب استفاده کردید. مثلا: " عذر شش دانشجوی دانشگاه زنجان خواسته شد" یعنی " شش دانشجوی دانشگاه زنجان دستگیر شده و دفترشان هم توقیف شد."
قلم آشوبگر در تبریز و کلمبیا
ما که یادمان نرفته است، خودش هم یادش نرفته است، آنها هم یادشان نرفته است، اصلا کسی مگر به این سادگی یادش می رود؟ مساله مهمی است که رئیس جمهور یک مملکت در دانشگاه کلمبیا وقتی درباره آزادی مطبوعات در ایران حرف می زند، بگوید که " در ایران مطبوعات کاملا آزاد است و هر کسی می تواند از من هر انتقادی بکند." بعدا هم وقتی جلوی لری کینگ نشسته اعلام کند، هر کسی در ایران می تواند از من هر انتقادی بکند. لری کینگ هم که بیکار نیست، زرتی بلند بشود و برود تبریز یا بیاید تهران یا خبرش را بخواند که محمد علی ابطحی مظلوم عزیز دوست داشتنی که قرار بود این هفته آزاد شود، به اتهام اهانت به رئیس جمهور و جرائم دیگر به شش سال زندان محکوم شده است. احمدی نژاد هم در سخنرانی اش در تبریز گفته است: " ملت انتظار دارد که مردان و زنان غیور آذربایجان بپاخیزند و قلم آشوبگران را بشکنند." در همین راستا توضیح می دهیم که:
اول، مشکل آشوبگران این نیست که سنگ می زنند یا اسلحه دارند، یا شیشه می شکنند، مشکل شان فقط همین قلم است که باید بشکند.
دوم، کسانی که قلم می شکنند، اسم شان سانسورچی یا فاشیست نیست، بلکه اسم شان مردان و زنان غیور است.
سوم، اصولا وقتی گفته می شود که ملت غیور منظور کسانی نیستند که از میهن شان دفاع می کنند یا برای کشورشان فداکاری می کنند، بلکه کسانی است که شکم نویسنده را جر می دهند و قلم او را می شکنند.
چهارم، آدم وقتی به شهرستان می رود، حرف دلش را می زند، حتی اگر مردم تبریز که 800 هزار نفرشان در انتخابات شرکت کردند، فقط با ده پانزده هزار نفر از احمدی نژاد استقبال کنند، ولی با سی هزار نفر به تماشای مسابقه تیم تراکتورسازی بروند.
پنجم، خداوند متعال هم که به قلم یاد کرده وگفته است نون والقلم، منظورش قلم پاچه گوسفند بوده که با نان می خورند، نه قلمی که با آن می نویسند. و مایسطرون هم به شما مربوط نیست. البته این احتمال هم هست که منظور احمدی نژاد از شکستن قلم آشوبگران، قلم کردن پای آشوبگران باشد که طبیعتا چون این کار را بصورت طبیعی با همه ملت انجام می دهند، لزومی به توضیح ندارد.
همه تقصیر کراوات من است
بیخودی نبود که مرحوم ابوالقاسم حالت، شعری سروده بود که می گفت : " آنچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است/ همه تقصیر کراوات من است" اصولا بخش وسیعی از مشکلات کشور ما که ابتدا توسط بنی صدر اختراع و بعدا توسط بقیه کشف شد همین مشکلات کراوات ملت است که همین کراوات هم عامل سرایت بیماری است، هم عامل کشته شدن مردم در غزه، هم عامل توسعه فساد در رشته علوم انسانی، هم عامل گسترش بیدینی و عامل هزارتاچیز دیگر. سایت رجانیوز که هر روز یک کشف جدید علمی از پاچه اش درمی آورد و صادر می کند، نوشت " کراوات پزشکان حامل ویروس آنفلوآنزای خوکی است." معلوم نیست، این همه آدم چفیه به گردن که گند و کثافت از ریخت شان جاری و ساری است، چرا عامل انتقال بیماری نیستد، همین یک دانه کراوات که مثل تفاوت مرد و زن رفته توی چشم رجانیوز، عامل انتقال ویروس است؟
معلوم نیست اول مردم جوک می سازند و بعد بسیجی ها آن را اجرا می کنند، یا اول بسیجی ها یک کاری می کنند، بعدا مردم برایش جوک می سازند. ظاهرا هم قضیه از آنجا آب می خورد که هفته گذشته تلویزیون با یکی از خواهران بسیجی مصاحبه می کرد و از او پرسید:
مجری تلویزیون: برادر بسیجی! شغل شما چیه؟
خواهر بسیجی: ما احمدی نژاد رو پاک می کنیم.
مجری تلویزیون: دست شما درد نکنه، یعنی شما همسر آقای احمدی نژاد هستید؟
خواهر بسیجی: واه، این حرف ها چیه، من شصت سالمه، ما احمدی نژاد رو پاک می کنیم.
مجری تلویزیون: آهان، پس شما مادر آقای احمدی نژاد هستید و ایشون رو پاک می کنید ؟
خواهر بسیجی: نه برادر، ما اصلا آشنائیت با ایشون نداریم، ما در واحد فرهنگی بسیج کار می کنیم و احمدی نژاد رو پاک می کنیم.
مجری تلویزیون: لطفا بفرمائید چطوری آقای احمدی نژاد رو پاک می کنید ؟
خواهر بسیجی: ما در واحد فعالیت های فرهنگی بسیج، صبح که از خواب بیدار می شیم، می ریم خیابون و آقای احمدی نژاد رو پاک می کنیم ، البته خیلی وقت ها شب ها احمدی نژاد رو پاک می کنیم.
مجری تلویزیون: یعنی شما در دفتر رئیس جمهور کار می کنید؟
خواهر بسیجی: نه برادر من، ما هنوز قابل این حرف ها نیستیم، ما صبح یا شب با اکیپ خواهران می ریم و وایتکس و سیم ظرفشویی می بریم و توی خیابون احمدی نژاد رو پاک می کنیم.
مجری تلویزیون: لطفا بفرمائید که چرا با وایتکس و سیم ظرفشویی آقای احمدی نژاد رو پاک می کنیم؟
خواهر بسیجی: برای اینکه مسوول واحد فرمودند که باید همه جا کاملا تمیز بشه.
مجری تلویزیون: لطفا دقیقا بفرمائید چطوری آقای احمدی نژاد رو پاک می کنید ؟
خواهر بسیجی: ببین حاج آقا! ما شب با ماشین می ریم خیابون، می بینیم روی دیوار شعار نوشته احمدی دروغگو شصت و سه درصدت کو؟ یا نوشته احمدی نژاد دیکتاتور، ما هرجایی که شعار علیه احمدی نژاد نوشته پاک می کنیم.
شغل جدی بسیج بیست میلیونی یا بقول سردار نقدی، سی چهل میلیونی تعیین شد، آنها به خیابان می روند و شعارهایی که مردم علیه حکومت می نویسند پاک می کنند.
نتیجه گیری اخلاقی: آدمی را که کارش تروتمیز کردن دیوارهای شهر بود، به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، در نتیجه دیوارهای شهر کثیف شد با شعارهایی که مردم علیه همان آدم می نوشتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر