۱۳۸۸/۰۹/۰۷

جمهوریت سبز

جمهوریت سبز

ما هيچ وقت به اندازه دوران بعد از كودتا آزاد نبوده‌ايم و در عين حال هيچوقت به اين اندازه سركوب نشده ايم! اما چندان هم ناراضي نيستيم! قبل از كودتاي 23 خرداد، ما همه حقوقمان و اولاً" حق بيان و حق اعتراض را از دست داده بوديم، اما هرگز به اندازه دوران بعد از كودتا نتوانستيم آزادانه و تمام عيار بر آن وضعيت تلخ برآشوبيم و انتقاداتمان را بر زبان بياوريم. كودتاي 23 خرداد به "مالباختگي تمام عيار ملت ما" عينيت بخشيد و باعث شد فرصتي بي نظير براي خيزش در مقابل ظلمي چند دهه اي را پيدا كنيم. اعتراض كرديم و سركوب شديم و باز برخاستيم و افتاديم. باز زدند و كشتند و ما هنوز بر مي خيزيم و هنوز هستيم.


قبل از كودتا هر روز، رو دررو، به ما توهين می‌شد و بايد سكوت می‌كرديم؛ ما را تك تك زنداني يا سركوب می‌كردند، به نام كارگر، دانشجو، معلم و روزنامه نگار! فارس، كرد، بلوچ، ترك،... بعد از كودتا هم چنين است، تازه دسته دسته به سوي زندانها مي برندمان، اما ما ديگر همان مردم نبوديم و نيستيم. هر يكي را كه مي گيرند، سايرين انگيزه مي يابند تا سخت تر شوند، مبارزه را جدي تر بگيرند و اين بساط فرعوني را در هم بپيچند! قبل از كودتا ما هر جايی، روی ديوارها، در روزنامه‌ها و بر رو‌ی پرده سينما، آن تصوير بی‌روح و دل به هم‌زنی را می‌ديديم كه حاكمان می‌خواستند از خودمان به خوردمان بدهند. ملتي ذليل و افسرده و توسري خور. اما بعد از كودتا ما خيابانها و سايتها را آنطوري نقاشي كرده ايم كه "ما مي خواهيم". آنچنان كه شور زندگي را در ما برانگيخته است و حالا حاكمان از ديوارها رو برمي گردانند و با سطل هاي رنگ، شبها به جان در و ديوار شهرها مي افتند و ديوارها را رنگ مي كنند تا "واقعيت زنده" ما را نبينند! بعد از كودتا همه ما انرژي فروخفته خود را رها كرده ايم و تبديل به "ما" شده ايم و اين آزادي را مديون شرايط بعد از كودتا هستيم! با تمام سختي ها و سياهي هايش. و چنانچه گفته اند: عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد!

بعد از همه اين سالها كه به نظر می‌رسید زهر استبداد و ستم در ذهن و جان ما رخنه كرده است، حالا ما ديگر زنده ايم و هر اندیشه صحیحی و هر قدم بظاهر كوچكي یك پیروزی بزرگ به شمار می‌آيد؛ از آن جایی كه حكومت با تمام قوا در پی آن است كه ساكت و خانه نشينمان كند، هر سخنی و هر حركتي و هر اقدام كوچكي، اعلام دوباره اصول و اعتراض مان محسوب می‌شود. از آن جایی كه ما را مزورانه به دام انداخته اند، هر حركت ما ارزش یك گام بزرگ را مي يابد. حال آن حركت نامه نگاشتن به رهبري باشد و يا نوشتن شعاري در پس كوچه اي در تاريكي شب. همه اين كارها ارزش مبارزه با ستم را پيدا كرده و توسط ملت ستايش مي شوند. قبل از كودتا، اوضاع و احوال غالباً دهشتناك زندگي ما‌، نهایتاً این امكان را برایمان فراهم می‌آورد كه، بدون نقاب و بدون حجاب، در آن وضعیت بی‌قرار كننده و تحمل ناپذیری كه حاكمان مي خواستند "زنده بمانيم!". بعد از كودتا ما در حال مبارزه با اين وضع، در حالي كه چوب و باتوم و گلوله مي خوريم و مي گريزيم و زنداني مي شويم و مي ميريم، تازه داريم "زندگي مي كنيم". تازه داريم لذت زندگي كردن را تجربه مي كنيم.

مبارزه، اسارت، مهاجرت، فرار و علی‌الخصوص مرگ (كه از مواجهه با آن در دوران‌های خوش‌تر شانه خالی می‌كردیم) اينك دغدغه دائمی ما شده است! و جالب است كه بيشتر زندگي را احساس مي كنيم، و در محاصره اينهمه "امكان مردن"، ما داريم بهتر از قبل "زندگي" مي كنيم. مي دانيم كه گريزي از اين نداريم كه بايستيم و با سياهي و تباهي مبارزه كنيم. حتي اگر نخواهيم وارد قضاياي سياسي شويم، ناگهان از يك جايي باتوم يا گاز اشك آور و احضاريه و زندان به زندگي ما سرك مي كشد و يا گلوله اي سرگردان قلب ما را نشانه مي رود، چنانكه بسياري از شهروندان بيگناه چنين كشته شدند. آموخته ايم كه این‌ اتفاقات ديگر قابل اجتناب نيستند و با خانه نشستن نمي شود از آنها جلوگيري كرد. حتي اگر در خانه اي در حومه شهر زندگي كنيم، از گزند حكومت در امان نيستييم و به زودي مرگ را با سلاحهاي برنده تري بنام "فقر مطلق" و يا "تبعيض" و "اعتياد" و "بزه" به در خانه هايمان مي آورند!


این‌ها سهم ما، سرنوشت ما و اساسا" واقعیت ما به مثابه يك "انسان" است؛ هر لحظه از زندگی‌مان تعبیر كامل این عبارت شده است كه"مرگ با عزت بهتر از زندگي ذليلانه است". قبل از كودتا هر كدام از ما كلاه خود را چسبيده بوديم ولي حالا باور داريم "يكي براي همه، همه براي يكي!" و براي همديگر چتري از مهرباني مي گسترانيم تا از گزند كودتاچيان در امان بمانيم! بنابراين هر تصمیمی كه هریك از ما برای خود مي گيرد، تصمیمی معتبر به حساب می‌آيد تا دست كم به باقيمانده زندگي خود معنا ببخشد. چرا كه حالا ديگر همگي ما "رو در روی مرگ" قرار گرفته ايم و هر بار سئوالي روبروي ماست به اين صورت كه "مرگ بهتر است تا ... ".


من در این جا روی سخنم آن دسته نخبگان و روشنفكران و مبارزان نیست كه در نهضت روشنگري مردم سهيم بوده و هستند، بلكه همه ايرانياني است كه در هر ساعت شبانه روز ، در این سالهاي سال در دلشان به ستمكاران تاريخ و يزيد و ابن ملجم و شمر لعنت فرستاده اند و از مظلومان تاريخ جانبداري كرده اند اما به اين ستم سياه كه سالهاست بر كشورمان حكومت مي كند، با قدرت "نه" نگفته اند! مي بينيد كه سبعیت و وحشيگري حاكمان هریك از ما را به نوعي به سوي نيستي و فلاكت سوق داده است و ديگر هرگونه سكوت ما خيانتي غيرقابل بخشش نسبت به خود و مردم است. مي بينيد كه بعد از كودتا هر يك از ما به نوعي، از خودمان سؤالاتی را مي پرسيم كه كسی از خود در زمان آرامش نمی‌پرسد؛ هریك از ما كه از جزئیات جنايات اين حكومت در زندانها اطلاع دارد - و كدام ايراني آزاده اي است كه دست كم یك بار صابون ظلم زندان و تبعيض و انواع ستم اين حكومت بر تنش نخورده باشد؟ - با اضطراب از خود می‌پرسیم، واقعا" اگر سكوت كنم از شر آنها در امان مي مانم؟ و آیا اگر دستگير و شكنجه شوم، تاب می‌آورم؟ آيا بيرون زندان زنده مي مانم يا درون زندان؟ و آيا اين بيرون، آزادم؟ مي بينيم كه ما ناگزير از خيزشي بر عليه اين همه ستم و ظلميم. ما ناگزير از يك قيام، يك قيام سبزيم. نسل ما يك قيام حق طلبانه اما سبز به تاريخ بدهكار است. وگرنه تاريخ يك ذلت و حقارت هميشگي به ما بدهكار خواهد بود.


به این ترتیب پایه‌ای‌ترین پرسش آزادی مطرح مي شود و ما مشرف به ژ‍رفترین معرفت و شناختی ايستاده ايم كه انسان می‌تواند از خودش داشته باشد. چرا كه راز انسان در "حد آزادی خویش" است، توانایی وی در مقاومت در مقابل ذلت و مصیبت و مرگ است.


شرایط تازه براي همه كسانی كه درگیر فعالیت‌های روشنگري مردم بودند تجربه جدیدی فراهم آورده است؛ قبل از كودتا همگي مانند سربازان روشنگري در روز روشن با مظاهر ظلم و تبعيض و فقر و فساد مبارزه مي كرديم. اما بعد از كودتا بسيراي از ما را در شب تاريك به دام انداختند و در تنهایی در بندمان كردند. با اين حال همه كساني كه براي نجات كشور از ظلم و غارت و فريب جان خود را قمار مي كنند و به روشنگري مردم مي پردازند، بی‌یار و یاور در سلولهاي انفرادي مقاومت می‌كنند، تنها و برهنه پیش روی جلادانی قرار مي گيرند كه صورتشان معلوم نيست، خوب خورده و خوب پوشیده اند و بر جسم بی‌نوای آن‌ها غلبه مي كنند اما روحشان را نمي توانند به بند بكشند. شكنجه‌گرانی كه وجدانهاي خواب و قدرت نظامي ایشان را محق جلوه می‌دهد اما برحق نيستند. ياران مردم، تنها و بدون دستی محبت‌آمیز یا كلامی تشویق كننده، در بن تنهایی‌شان، هنوز دارند از من و شما و مردمان و از حقوقمان حمایت می‌كنند. از حقوق همه ما، همه همراهان آنها در نهضت مبارزه با تباهي و مردمي كه شايد اصلا" خبر نداشته باشند چنين تلاشهايي مي شود. و يادمان نرود آنها مبارزاني آموزش ديده نيستند. كساني هستند مانند ما و گاهي رنجورتر و نحيف تر از ما، كه فقط براي آينده اي بهتر براي همه تلاش مي كنند تا نصيب يك ملت شود. یك كلمه اعتراف يك دانشجوي بيست ساله كافی است كه ده‌ها و صدها دستگیری دیگر رخ دهد. اما مي بينيم كه اينان با پشتوانه حق خواهي شان، چگونه محكم و استوار مي ايستند و ناله بازجويان را در آورده اند.
مسئولیت تمام عیار در تنهایی تمام عیار! آیا این همان تعریف آزادی ما نیست؟ همه آنها مسئوليت خويش را دريافته اند و مقاومت مي كنند. بر ماست كه يك بار بنشينيم و در تنهايي وجدان خود بينديشيم كه ما چه بايد بكنيم؟

این محرومیت، این تنهایی، این مخاطره عظیم برای همه یكسان است. اما شكل و شيوه اش فرق مي كند. ممكن است برای رهبران و افراد عادي جنبش يك شكل نباشد؛ اما هيچكس از نيرنگ و جنايت در امان نخواهد بود. مجازات برای كسانی كه پیغام‌ها را با پوستر و ايميل و
sms به سايرين می‌رساندند و برای كسانی كه كل جنبش را مديريت می‌كنند یكسان است؛ اسارت، تبعید و مرگ. براي همين است كه اين جبش، هزاران رهبر و هزاران سرباز خودساخته دارد كه گاهي بزرگترين هزينه ها را مي دهند. هیچ ارتشی در جهان وجود ندارد كه خطر برای فرمانده كل آن با یك سربازش چنین یكسان باشد و برای همین قيام سبز ملت ما، حقيقتا" یك جمهوری راستین است! سرباز و فرمانده در معرض همان خطر، همان طردشدگی، همان مسئولیت تمام عیار و همان آزادی مطلق درون نظام فردا هستند.

به این ترتیب، در اوج نيرنگ و جنايت حاكمان، قوی‌ترین جنبش مردمي در ايران بنا شده و راه خود را به سوي آزادي كامل از ذلت يافته است. هر یك از شهروندان این جنبش می‌داند كه مدیون همه دیگران است و فقط می‌تواند بر خودش تكیه كند؛ هيچكس متوقع و طلبكار نيست و هر كدام از آن‌ها در تنهایی‌، به نقش تاریخی خود واقف است. هر یك از ما، در مقابله با جباران و حاكمان مستبد، پای قراردادی آزادانه و غیرقابل فسخ با "خود" ایستاده ايم‌ و با انتخاب آزادانه خود، آزادی را برای همه انتخاب مي كنيم، حتي اگر بهاي آن مرگ و شهادتمان باشد. این خيزش سبز بدون نهادها، بدون ارتش و بدون پلیس چیزی است كه هر ايراني می‌بایست در هر لحظه به دست بياورد و بر علیه حاكمان جائر حركت كند. و مژده بزرگ اينكه تاكنون، كسی در وظیفه‌اش درنمانده است. از فعالان سياسي و رهبران اصلي جنبش بگيريد تا همفكران مهاجر در خارج از وطن و از روشنگراني كه اكنون دربند هستند تا دانشجويان و كارگران و معلمان و مردم عادي، هيچكدام اين فرصت بزرگ را براي داشتن يك "زندگي" با عزت و يك احترام نفس دائمي از دست نداده اند.خواه اين عزت در زندگي بهتر در فردا تجسم پيدا كند، و يا در شهادتي عزتمندانه و شجاعانه در امروز.


ما امروز در آستانه يك خيزش سبز و بازگشت "جمهوریت سبز" هستیم. باشد كه این جمهوری كه در روشنی روز برپا می‌شود، تلخي هاي اين شب سياه را براي آموختن و عبرت گرفتن به خاطر بسپارد، حفظ كند و فضيلتهاي تازه اي بنا كند.و باشد كه دنيايي بسازيم "شايسته زيستن". وگرنه چنانچه بر اين وضعيت رضايت دهيم، روزي هزار بار در مقابل همان سئوال قرار مي گيريم كه:"مرگ بهتر است تا..." دريغ كه آن زمان شايد ديگر نتوانيم كاري بكنيم! و اي بسا بميريم در حاليكه هنوز به فهرست قبرستان افزوده نشده ايم! بعيد مي دانم اين مردم ديگر به چيزي جز زندگي، بودن، عزت و انتخاب آزادانه رضايت بدهند و اين خبر بدي براي حاكمان تيره بخت نظام است.جمهوري سبز عملا" آغاز شده است و ما در آستانه صبح پيروزي ايستاده ايم.


پي نوشت:
اين نوشته با الهام از نوشته اي از "ژان پل سارتر" بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر