20:30 کشف جسد میکند!
نظر به اینکه برنامه وزین 20:30 که عین خر راست میگوید سرانجام پس از تحقیقات زیاد وزارت اطلاعات که بعضاً باعث بیهوشی میشود سعیده پورآقائی را سالم و سلامت بغل مادرش پیدا کرد در اینجا ضمن شکایت عاجزانه از مهدی کروبی که کم کم داشت باعث میشد ما یک فکرهای ناجوری بکنیم به رسم افشاگری هرچه بیشتر با سعیده مصاحبه ای ترتیب دادیم که در زیر می آید :
ما : لطفاً بفرمائید شما چطوری زنده شدی ؟
سعیده : بسم الله القاسم الجبارین . ضمن تبریک عید سعید فطر که بر خلاف تصور دشمن همان یکشنبه بود و آروزی سلامتی رهبر بنده یکروز سر هزار تومن با مامانم قهر کرده بودم وقتی برگشتم در سایتهائی که وجود دارند ولی اسم ندارند دیدم که به شهادت رسیده ام و از آقای مهدی کروبی شکایت نموده هر چقدر که شما برای من آبرو حیثیت گذاشتید ایشان آبروی منرا پیش فک و فامیل برد .
ما : بفرمائید بعد از اینکه با مامان قهر کردید چه شد ؟
سعیده : بنده از خانه خارج شدم ناگهان دیدم حالا که رفته ام خارج با سوء استفاده از فضائی که تحت تاثیر القائات برخی سایتها که عین سربازان امام زمان همه جا حضور دارند ولی اسم ندارند یک آدامسی بجوم و آنروز راهپیمائی هم بود که این البته هیچ ربطی به موضوع ندارد و نمیدانم الآن چرا گفتم و یک موتوری رد شد و هیچکس منرا نگرفت نبرد هیچ بلائی سرم نیاورد و با مامانم از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که آبروی من و خصوصاً کشور را برد .
ما : بی زحمت بعد از اینکه آن موتوریه رد شد چه اتفاقی افتاد ؟
سعیده : ناگهان پای من شکست و چون شکستگی پا دو روزه خوب میشود لذا می بینید که الآن سالم است و در این مدتی که رفته بودم آدامس بجوم یک فرد نیکوکار منرا پیدا کرد برد خانه اش میخواست منرا به دختری قبول بکند من ایشان را به پدری قبول نکردم گفت پس جان مادرت آدرس بده تو را برسانیم منزل که چون پایم هنوز شکسته بود منرا به زور نگه داشت و هیچ بلائی سر من نیامد و از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که آبروی منرا همه جا برد .
ما : چند وقت در منزل آن شخص نیکوکار ماندید ؟
سعیده : حدوداً دو ماه و یک هفته و سه روز و چهارده ساعت چون من روی دیوار اتاق انفرادی که در آن خانه داشتم چوب خط میکشیدم اینست که اینها را حدوداً یادم می آید و در آنجا بمن مهربانی میکردند گفتند ببریم خانه تان که چون یهوئی باران گرفت و پای من شکسته بود و تلفن خانه مان هم یکطرفه بود نه رفتیم نه خبر دادیم و هیچ اتفاقی برای من نیفتاد بجز یکبار که اسهال شدم و از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که بی وجدان آبروی منرا برد .
ما : بعدش شما چطوری پیدا شدی ؟
سعیده : البته من از همان اولش هم اصلاً گم نشده بودم و مامانم به پلیس زنگ زد گفتند اصلاً نگران نباش ما از اینموردها زیاد داریم هر وقت پولش تمام بشود خودش برمیگردد ولی بعدش ناگهان یکروز وزارت اطلاعات تصمیم گرفت که منرا پیدا بکند و آمد دم خانه آن شخص نیکوکار و هیچ اتفاقی برای من نیفتاد و با من صحبت کردند پای من خوب شد و از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که آبروی منرا برد .
ما : چطور شد که وزارت اطلاعات تصمیم گرفت شما را پیدا بکند ؟
سعیده : تصمیمات وزارت اطلاعات همیشه همینجوری است یکدفعه تصمیم میگیرد من گم بشوم بعد خودش تصمیم میگیرد منرا پیدا بکند بعضی وقتها هم خودشان آدم را میبرند یکجاهائی که بعداً باید همانجاها را بگردند پیدا بکنند و برخی سایتها که من خودم عضوشان هستم ولی اسمشان را نمیدانم از قهر کردن من با مامانم سوء استفاده کردند و پای من شکست و از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که آبروی منرا برد .
ما : خیلی باحالی ها !
سعیده : شما هم اگر یک فص بزنند بهتان نوشابه بدهند دوباره یک فص بزنند مصاحبه بگیرند خیلی باحال میشوید و در این مدت هیچ اتفاقی برای من نیفتاد و هیچکس در هیچ جا هیچ کاری با من نکرد و از هیچ جائی هیچ خونی نیامد بلکه وزارت اطلاعات بجای اینکه در تمام این مدت یک زنگ بزند خانه مان خبر بدهد گذاشت دو ماه بعد منرا پیدا کرد و من خیلی ممنونم و از آقای مهدی کروبی شکایت دارم که آبروی منرا برد !
..
.
علیرضا رضایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر