این نوشته را به دوستان سپاهی ام تقدیم می دارم . آنانی که برای درک یک لحظه از قشنگی های فهم و معرفتشان حسرت ناک بوده ام . آنانی که: دربرابر کوه کوه درد ، کوه بوده اند ، و دربرابر وسعتی از نیازمندی های تمام نشدنی بشری ، تبسم . آنان را ندیدم سربه غرور برآورند و برزمین با تکبر قدم گذارند و با تکبر سخن بگویند . وآنانی که: هر چه مرتبت های دنیایی شان بلندی می گرفت ، متعمدانه ، خاکساری خود را شدت می بخشودند ، و هرچه غلیان عاطفه اطرافیانشان فوران می کرد ، سینه هایشان را برای جذب آنهمه عاطفه سراسیمه سپر می کردند . خدایا ، آنان ، دوستان سفرکرده من ، هنوز هم هستند . بی های و هوی . می دانم . هنوز هم هستند : بی های وهوی . می دانم. درگوشه وکنار.
دو روز از خرید پنجاه درصد+ یک سهم از سهام شرکت مخابرات توسط سپاه می گذرد . ظاهرا کنسرسیوم های دیگری نیز برای خرید این سهام دورخیز کرده بودند اما مگر می شود بی اذن واراده سازمان خصوصی سازی که امروز یکی را دارای صلاحیت می داند و روز دیگر عدم لیاقت او را کف دستش می گذارد ، برای ربودن این سهام حساس ، پای پیش نهاد ؟
هنوز ابهام های فراوانی در چند و چون ارائه این سهام ، و تاخیر های بی دلیل آن در کار است . کسی نمی داند در پس پرده رابطه های همیشگی مردان آهنین ما چه گذشته و چه می گذرد . مردم ما به دلیل این که بعدها ، وقتی همه کارها سامان داده شد و آب از آسیاب افتاد در جریان کارها قرار می گیرند ، مردم فلک زده ای هستند که باید در ته صف محرمیت قرار گیرند . باورم براین است که : با این مردم ، بدجوری بازی می شود . می بینم که ریسمانی به گردن این مردم بسته و آنان را به هرکجا که می خواهند می کشند می برند.
من از این که آن مردان آهنین پنهان در پس پرده ، همواره به ریش و قد و بالای این مردم می خندند ، و بدون دغدغه کارشان را پیش می برند در عذابم.
جاذبه شرکت مخابرات برای دوستان سپاهی ما از دو منظر قابل اعتناست :
- یک این که : شرکت مخابرات شاید از معدود شرکت های سود ده و بی شکست و بی رقیب است . شرکتی که سود روزانه آن که هیچ ، سود ثانیه های آن را می شود از پیش محاسبه کرد و آن را به حساب جاری خود واریز کرد . شرکت های غول آسایی چون پتروشیمی حتی درحال رکود و ورشکستگی اند اما مخابرات در این سالهای بحرانی هیچگاه به مرز تهدید نیز نرسید.
طعم شیرین سودهای حتمی ، برای خیلی ها وسوسه انگیز است . حتی برای وارد کنندگان شکر. اگر چه به قول آقای نادر قاضی پور نماینده مردم ارومیه : آقای میرکاظمی (وزیر بازرگانی دولت نهم) در دو سال گذشته سی و دو کارخانه قند کشور را با واردات شکر تعطیل کرد و امسال چهار کارخانه تعطیل شده اند و باقیمانده ها با سی درصد ظرفیتشان کار می کنند. آقای قاضی پور ادامه می دهد: ... این آقازاده ها شکر وارد می کنند و مردم را بیچاره می کنند.
من به سخن این نماینده عزیز کاری ندارم . اما دوست داشتم به دوستان سپاهی مان بگویم : اگر نگران اقتصاد کشورید ، بخشی از آن هشت میلیارد دلاری را که با یکدست دادید وبا دست دیگر مدیریت بر مخابرات کشور را درعرض نیم ساعت دریافت کردید ، می دادید به مثلا کشت و صنعت نیشکر خوزستان . و آنهمه متخصص و کارگر را از وحشت بیکاری و ورشکستگی بدر می آوردید . البته من پاسخ پرسش خود را می دانم . کسی که برود و کشت و صنعت نیشکر خوزستان را از ورشکستگی بدرآورد ، حتما باید یک احساس تلخی نسبت به بیکاری و دربدری داشته باشد . و در نقطه مقابل : به عزت و سربلندی و خودکفایی.
شرمنده ام که بگویم : دوستان سپاهی ما سالهاست که از شورش های درونی سالهای دفاع مقدس فاصله گرفته اند . دیگر مثل سابق شعار نمی دهند . شعار را گذاشته اند برای مردمی که مرتب و یک نفس با مرگ برفلان و زنده باد فلان سرگرم باشند.
- و دو این که : دست یابی برمدیریت مخابرات ، همیشه برای نیازهای امنیتی سپاه و همان مردان آهنین پس پرده ، یک امر حیاتی بوده است . با دست نهادن برمدیریت مخابرات ، می توان برهمه سیستم های مخابراتی کشور ، از تلفن و تلفن همراه و پیام های تلفنی و اینترنت و اینمارست و هر کوفت و زهر ماری که به سیگنالها و پالس های مخابراتی مربوط باشد ، تسلط یافت.
دراین روند ، مردم ، به بازیچه های احمقی تغییر ماهیت می دهند که انگار خودشان با پای خودشان رفته اند به دفاتر مخابراتی ، و یک بی سیم جاسوسی به اسم تلفن همراه از مدیران مخابرات که حالا دوستان سپاهی ما هستند ، تحویل گرفته اند وبسته اند به کمرشان . حالا نوبت سیگنال های نامحرم مخابراتی است که به راحتی آب خوردن آنان را رد یابی کنند.
این مردم احمق بهرکجا که بروند و با هرکه صحبت کنند ، سیگنال های وظیفه شناس دقیقا چند وچونشان را به مردان آهنین ما گزارش می دهند و شنیده ها و دیده ها را بی کم وکاست می برند و داخل پوشه ها و پرونده هایی که برای هرکدامشان ترتیب داده اند می اندازند .یکی از دوستان ساده من می گفت : من که راضی نیستم . این کار اگر انجام شود شرعا حرام است . یکی از صفات خدای متعال ستارالعیوبی اوست . اگر قرار باشد برای مردم پرونده تشکیل بدهند و معایب آنان را (به زعم خودشان) در آن پرونده ها انبار کنند ، این کار ، از شرع و ذات صفات الهی بدور است.
به دوست ساده ام گفتم : بنده خدا ، شرعی که در دست مردان آهنین پس پرده ما اسیر است و صدای ضجه خودش از متولیان امورشرعی تا هفت آسمان بالا رفته ، مگر جرات می کند سخن از غیرشرعی بودن شنود گفتگوهای خصوصی مردم و رد گیری رفت وآمد آنان براند ؟ چنان پرونده ای برای شرع مقدس بسازند که ذلیل خاص وعام شود.
وگفتم : اگر شرع کاره ای بود ، این مردان آهنین را با نیمی از آن هشت هزار میلیارد تومانی که معلوم نیست چگونه به یکی از تعاونی های سپاه راه یافته ، به سمت خوزستان گسیل می نمود . خوزستانی که یک زمان خواستگاه و خاستگاهشان بود و خاطره هایی شیرین و شوق انگیز از آن دارند . تا چه بکنند ؟ تا همان کشت و صنعت نیشکر را از دریوزگی بدرآورند و به آقا زاده های سیری ناپذیر بگویند : اگر به اندازه کافی سیر شده اید ، لطفا یک چند قدم کنار بروید و اجازه بدهید مردم هم به یک نیم نوایی برسند.
برادران سپاهی ما شاید از آن روی برای خرید موثر و تعیین کننده سهام مخابرات برنامه ریزی حیثیتی کردند که می دانند با تسلط بر مخابرات ، می شود از تلفن همراه خاموش یک نفر ، هم مکالمات او را شنود کرد ، و هم رد او را گرفت.
من با اطمینان می گویم که تسلط سپاه برمخابرات کشور ، بیش از پیش ، ته مانده اعتماد مردم به مسئولان را خواهد روبید . سپاهیانی که روزگاری تخم چشم مردم بودند ، به غریبه هایی تغییر چهره می دهند که همیشه ازپس دیواری و گذری و سایه روشن معبری به گوش ایستاده اند تا از رازهای خصوصی مردم ، و از خلوتشان سردر بیاورند . خلوتی که متعلق به خود خود مردم است و هیچ احدالناسی اجازه سرک کشیدن به کل و جز و اختفای آن ندارد . من دراین مقال ، برادران پاک نهاد سپاهی خود را ، آنانی را که از این روند ناخشنودند به این حدیث شریف معصوم (ع) ارجاع می دهم : خدای متعال در محشر ، پرونده خصوصی بندگان خود را ، خود – بی حضور غیر- وارسی می کند تا بندگانش بخاطر خطاهای دنیایی شان شرمگین نشوند.
این که من آیا یک چنین پولی دارم یا ندارم سخن دیگری است . که دارم . خواهم گفت . اما می خواهم علت این خرید را ، و بیرون بردن پای سپاه از این مهلکه را پیش آورم . حیثیتی که به اسم سپاه امروز توسط جماعتی از بی خبران به خاک برده می شود ، امانتی است که همه ما حمل آن را به شانه های فرزندان خود سپرده ایم .
سپاه اگر آبرویی دارد ، متعلق به خودش نیست . و اگر نفوذی ، این نیز برآمده از همان تعلقی است که به او مربوط نمی شود . سپاه ، یک حساب بانکی معنوی است که جزبه جز دارایی اش را مدیون دیگران است . دیگرانی که برای برداشت حسابشان هیچگاه به سپاه مراجعه نکرده ونمی کنند .
اگر امروز سرداران و سرلشگرانی هستند که بخاطر سالهای حضورشان درجبهه ها خود را طلبکار سپاه می دانند ، باید بدانند که : طلبشان را تا کنون گرفته اند . بیشترهم گرفته اند . می ماند طلب مردمی که به سپاه ، قدر وقیمت و آبرو داده اند . می ماند طلب آنانی که از سپاه ، نه یک قوه نظامی صرف ، که یک قوه متراکمی از شرافت و درستی و هوشمندی و گذشت و پاکی و پایمردی برآورده اند .
پس نتیجه می گیریم که : سپاه متعلق به طایفه ای نیست که امروز اراده اش را دراختیار دارند . سپاه : میراث انقلاب است . شاید ته مانده میراثی که می تواند و می توانست غرورآفرین باقی بماند . صاحبان اصلی سپاه ، فرزندانی از این آب و خاک اند که همه داشته های عاطفی و بشری خود را تقدیم سپاه کردند و از سپاه ، یک آبروی بزرگ برآوردند . که چه بشود؟ که همچنان بعنوان ذخیره تمام نشدنی این نظام بماند و نورافشانی کند . که هرکجا دیگران کم آوردند ، از انرژی متراکم سپاه تغذیه کنند .
سپاه موتوری شد که سوختش : شرافت و رشد و شرم و جوهره ای از خصلت های ناب بشری است . کسی اجازه نداشت و ندارد به این ذخیره زلال به عنوان ارث پدری نگاه کند . چرا که سپاه ارث پدری انقلاب بود . بماند که چه کردند با این سپاه . و بماند که از این ذخیره ناب ، چه بهره هایی که نبردند .
هرذخیره ای تمام شدنی است . و ذخیره سپاه ، که می بایست تا سالهای سال ، انقلاب و نظام را به پیش می برد ، در مصرف بی رویه دوستانی که قدرش را نمی دانستند ، به ضعف گرایید .
سپاهی که فارغ از گرایشات سیاسی و کوتاه مدت ، بایستی از فعل و انفعالات اجتماعی ، کنار می کشید و دماوند گونه به نظاره آمد شدن های این و آن می نشست ، از بلندای خود به زیر آمدو هم سطح خیزوخم های کوچه وخیابان ، به سطح گرایید . این همه را درحالی می سوزم و می گویم که : هنوز به حضور جماعتی از مردان مرد خود در سپاه چشم امید دارم .
و دراین سالهای سال ، دوستان امانتدار ما ، مرتب از این ذخیره ناب و مردمی ، مکیدند و بهره بردند و سودی و رمقی نیز به او - که روز به روز بی رمق تر می شد - نیفزودند . درعین حال که حتما زحمت های خالصانه این سالهای فرزندان خوب خود در سپاه را در نظر می گیریم و یک به یک آنها را در ردیف کارهای الهی شان شماره می کنیم اما بدلیل همان رفتار ناهمگونی که با دماوندگونگی سپاه مغایر بوده است ، به سپاهی برمی خوریم که قدر خود را ندانسته و اجازه داده جزییات حقیری وجهه مبارکش را بخراشند .
سخن من ، از اکنون این مقال ، آهنگ دیگری می گیرد . این که : اگر سپاه ، یک ارث همگانی مردم بود و هست ، آیا آنانی که از سپاه آویختند و پای او را به معادلات حقیر کوچه وبازار گشودند، از مردم ، یعنی از صاحبان اصلی سپاه ، پرسیدند که ما می خواهیم این بلاها را برسر سپاه بیاوریم ؟ و آیا شما که آب شدید و ذره ذره به سپاه آبرو و اعتبار بخشودید ، به این رفتار ما رضایت دارید؟
من با اطمینان می گویم که اگر درهرکشوری بشود با ارتش آن کشور هرکاری کرد ، درکشورما ، با فرازونشیبی که سپاه را از خاک به آسمان برد و برتارک طلایی ترین مدارج انسانی نشاند ، نمی شود هرکاری کرد. سپاه متعلق به مردم است . اگرچه فرمانده اش ، فرمانده کل قوا باشد .
من این جوهره بطئی را مثلا درباره ارتش خودمان حتی رصد نمی کنم .چراکه ارتش ، با همه افت و خیزها و درخشندگی هایش ، یک تشکیلات از پیش مشخص بوده است . اما سپاه ، با صرف زیباترین داشته های این انقلاب سامان گرفته است . نطفه اش با پاکی و رشادت و عشق و شور و از خود گذشتگی بسته شده است . برای این که قامت سپاه برآید ، ناب ترین آرزوهای بشری به خاک افتاده اند .
این سپاه ، یک تشکیلات نظامی اضطراری نیست که اگر امروز بنابه ضرورتی تاسیسش کردیم ، فردا به ضرورتی دیگر منحلش کنیم . درسپاه ما ، درهمین امروز ، کارهای فراوانی صورت پذیرفته که اگر با ناب سپاه می آمیخت ، غروری برغرور ما می افزود . اما هیچ غروری را نمی توان بر شوره زار رویاند .
متاسفم که بگویم : سپاه ما امروز ، به ملک طلق جماعتی درآمده که با او آن می کنند که با ارث پدری شان نمی کنند . من با صدای بلند می گویم : فرماندهان سپاه ما ، حق ندارند با رفتار و گفتار و تصمیمات خود – هرچه که هست - ذره ای برچهره سپاه خراش اندازند . چراکه برای برآمدن این سپاه ، ناب ترین فرزندان این سرزمین به خاک رفته اند .
ورود سپاه به بازی های سیاسی ، زهرکشنده ایست که هر عنصر سالمی را – اگر چه متصل به نهضت پیامبران باشد – نحیف می کند ، و زلزله ای است که هر استحکامی را به ارتعاش می برد . متاسفانه ، آفتی که سالهاست به جان سپاه ما – بله : سپاه ما – درافتاده و او را از مدار بزرگواری اش جدا کرده .
ورود سپاه ما به صف ماجراجویان مالی نیز همان خمیره ایست که آب تیره ای به زیر پوست سپاه می دواند و چهره نورانی اش را به تیرگی و خواری می رماند .
من می گویم : فرماندهان سپاه ، از آنجا که امانتداران ما در اداره سپاه هستند ، اجازه ندارند سپاه ما را وارد بازی هایی بکنند که مرتب از آن ذخیره زلال کاسته شود و هیچ نیز از او نماند .
یک مراجعه به آحاد مردم و ردیابی میزان علاقه مردم به سپاه ، از بدو تشکیل تا کنون ، ما را به منحنی آزار دهنده ای هشدار می دهد که : امانتداران ما آدمهای لایقی در اداره سپاه ما نبوده اند .
من برای این که این ته مانده نور اعتبار سپاه به افول نگراید ، و برای برون رفت سپاه از داستان دام گونه سهام مخابرات ، پیشنهاد می کنم : بیاییم در یک حرکت نمادین مردمی ، سهم سپاه را خریداری کنیم . اگر ده میلیون نفر از مردم – آری ده میلیون داوطلب از مردم که صاحبان اصلی سپاه هستند - نفری یک میلیون تومان بدهند ، می توانیم سهم سپاه را بخریم و با کلی سود ، او را به سرکار واقعی اش رهسپار کنیم .
این پول را ظرف یک ماه می شود به مشارکت مردم گذارد . بااین کار ، هم خصوصی سازی به معنی واقعی صورت می پذیرد ، هم ما سپاه را از آفت ویرانگری که دامنش را گرفته مبرا می کنیم .
من خود می دانم که این سخنم موجب مزاح و تبسم فرماندهان سپاه ما می شود ، اما فرماندهان ما بد نیست درحال تبسم ، به این فکر کنند که با این روند ، چند سال دیگر ، آن ناب سپاه را باید در موزه ها جست . چرا که این روند ، از سپاه ما جنازه ای می پردازد که هیبتی پرطمطراق دارد اما می شود زیاد جدی اش نگرفت . مگر کسی از جنازگان می هراسد؟ اگر چه دامنش از هزار بمب اتمی و موشک های دوربرد پر باشد . مگر جنازه شوروی سابق بمب و طمطراق نداشت ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر