آمیرحسین آقا، من میگم تولدته، بگو چشم!
تولدت مبارک آمیر حسین . راستی چند ساله میشوی ؟ بگذار ببینم ... برای بعضیها سه سال بعد از انقلاب به دنیا آمدی سه ماه بعد از انتخابات برایشان بزرگ شدی . همانها تولد تو را زیاد بخاطر ندارند و یا نمیخواهند که داشته باشند . در خانواده ای بوده که زیاد یاد شدنی نیست یا اگر هم باشد الفاظ آن یاد را امروز شایسته تو نمیدانند . برای خیلیهای دیگر دو ماه پیش از انتخابات به دنیا آمدی سه ماه بعد از آن پیرشان شدی . هم تو برای آنها پیر شدی هم آنها برای تو . تو پیر طریق آنها شدی آنها پیر طریق خودشان . نمی بینی ؟ ذره ذره پیر شدنهای جوانی ما را ؟ منتی بسر تو نیست منتت را هم داریم . جوانی مان داشت پیر میشد در طریقی که تهش هرجا که بود اینجا نبود . امروز اینقدر پیر شده ایم که حتی بتوانیم بمیریم . آنهم چه جور ... خواب اینگونه زیبا مردن را هم نمی دیدیم ...
نمیخواهم تو را بزرگ کنم بزرگتر از آنی که هستی . نمیخواهم قهرمانت کنم قهرمانتر از آنی که باید باشی . بالاخره بعد از اینهمه سه و هفت و چهل است که یک تولد هم داریم . تولد که زیاد داریم . دستگیر که میشویم یکجور متولد میشویم ، اعتراف که میکنیم یکجور ، تجاوزمان که میکنند یکجور دیگر ، جمع که میشویم یکجور ، همه اش تولد است ولی غریبه نیستی گریه مان میگیرد آمیرحسین . شاید اولین گریه بعد از تولدمان باشد ولی وقتی کسی متولد میشود خودش گریه میکند الآن او میخندد ما گریه میکنیم ...
بعضی وقتها اینقدر از تو لجم میگیرد که نگو ! میدانی ؟ تو یک کم زیادی خوبی ! زیادی راستی ، زیادی شریفی ، زیادی زیادی ! عادت نداریم ما آمیرحسین به خوب ديدن . عادتمان داده اند به بد دیدن و هم دیدن بد . دیدی با اینهمه حرف که این اواخر حتی خودمان هم برای خودمان درمی آوردیم تا حرف راست شنیدیم چطوری جمع و یکپارچه شدیم ؟ خودت هم فکرش را میکردی؟ دیدی چقدر از دروغ بدمان می آمد و خودمان هم نمیدانستیم ؟ دیدی چطوری پای حرفهائی که تو زدی ما ایستادیم و همانموقع ایستادن را هم یاد گرفتیم ؟ دیدی آمیرحسین ؟ باز هم بگم ؟ بگم بگم ؟!!!
میخواهم از تو تشکر کنم که متولد شدی . این شاید خنده دار ترین تشکر دنیا باشد ولی از تو ممنونم برای این تولد . تو هم از ما ممنون باش برای تولدهایمان همانجوری که همیشه هستی ...
تولد سبزت مبارک آمیرحسین آقا هر چند که یکبار قبل از انتخابات داشتی دستی دستی کار دستمان میدادی با بیانیه ات ، پیش قدممان میکردی برای اعتراف ! هنوز با تو قهرم از همانموقع ! گفته باشم ! ;)
.
.
تولدت مبارک آمیر حسین . راستی چند ساله میشوی ؟ بگذار ببینم ... برای بعضیها سه سال بعد از انقلاب به دنیا آمدی سه ماه بعد از انتخابات برایشان بزرگ شدی . همانها تولد تو را زیاد بخاطر ندارند و یا نمیخواهند که داشته باشند . در خانواده ای بوده که زیاد یاد شدنی نیست یا اگر هم باشد الفاظ آن یاد را امروز شایسته تو نمیدانند . برای خیلیهای دیگر دو ماه پیش از انتخابات به دنیا آمدی سه ماه بعد از آن پیرشان شدی . هم تو برای آنها پیر شدی هم آنها برای تو . تو پیر طریق آنها شدی آنها پیر طریق خودشان . نمی بینی ؟ ذره ذره پیر شدنهای جوانی ما را ؟ منتی بسر تو نیست منتت را هم داریم . جوانی مان داشت پیر میشد در طریقی که تهش هرجا که بود اینجا نبود . امروز اینقدر پیر شده ایم که حتی بتوانیم بمیریم . آنهم چه جور ... خواب اینگونه زیبا مردن را هم نمی دیدیم ...
نمیخواهم تو را بزرگ کنم بزرگتر از آنی که هستی . نمیخواهم قهرمانت کنم قهرمانتر از آنی که باید باشی . بالاخره بعد از اینهمه سه و هفت و چهل است که یک تولد هم داریم . تولد که زیاد داریم . دستگیر که میشویم یکجور متولد میشویم ، اعتراف که میکنیم یکجور ، تجاوزمان که میکنند یکجور دیگر ، جمع که میشویم یکجور ، همه اش تولد است ولی غریبه نیستی گریه مان میگیرد آمیرحسین . شاید اولین گریه بعد از تولدمان باشد ولی وقتی کسی متولد میشود خودش گریه میکند الآن او میخندد ما گریه میکنیم ...
بعضی وقتها اینقدر از تو لجم میگیرد که نگو ! میدانی ؟ تو یک کم زیادی خوبی ! زیادی راستی ، زیادی شریفی ، زیادی زیادی ! عادت نداریم ما آمیرحسین به خوب ديدن . عادتمان داده اند به بد دیدن و هم دیدن بد . دیدی با اینهمه حرف که این اواخر حتی خودمان هم برای خودمان درمی آوردیم تا حرف راست شنیدیم چطوری جمع و یکپارچه شدیم ؟ خودت هم فکرش را میکردی؟ دیدی چقدر از دروغ بدمان می آمد و خودمان هم نمیدانستیم ؟ دیدی چطوری پای حرفهائی که تو زدی ما ایستادیم و همانموقع ایستادن را هم یاد گرفتیم ؟ دیدی آمیرحسین ؟ باز هم بگم ؟ بگم بگم ؟!!!
میخواهم از تو تشکر کنم که متولد شدی . این شاید خنده دار ترین تشکر دنیا باشد ولی از تو ممنونم برای این تولد . تو هم از ما ممنون باش برای تولدهایمان همانجوری که همیشه هستی ...
تولد سبزت مبارک آمیرحسین آقا هر چند که یکبار قبل از انتخابات داشتی دستی دستی کار دستمان میدادی با بیانیه ات ، پیش قدممان میکردی برای اعتراف ! هنوز با تو قهرم از همانموقع ! گفته باشم ! ;)
.
.
علیرضا رضایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر