در دفاع از استقلال جنبش سبز مردم ایران:
ما درد مشترک را فریاد زدهایم
ما درد مشترک را فریاد زدهایم
هرچه جنبش سبز در به نمایش گذاشتن اعتراض خود به دروغ و دغلهای ساخته و پرداخته کودتاگران نوآور و پیشروست، دولت کودتا و حامیانش به تکرار ملال انگیز اشتباهات همیشگی مبتلایند. حامیان دولت کودتا و مخالفان جنبش سبز همچنان به حربههای نخ نما شده و بی حاصل برای خنثی کردن این اعتراضها متوسل میشوند؛ که از آن جمله باید به منتسب کردن این جنبش به بیگانگان اشاره کرد. اتهامی که از همان آغازین روزها به روشنی از سوی رهبران این جنبش آزادیخواه مردمی به عنوان سعی بی حاصل کودتاگران معرفی شد:
"دولت نامشروع کودتا با همکاری صداوسیما و روزنامههای وابستهاش که در راس همه آنها کیهان قرار گرفته است، تمام تلاش خود را در این پنج ماه به کار گرفتهاند تا این موج سبز مردمی را جیرهخوار بیگانگان معرفی کنند و دلیل آن را هم روی آوردن مردم به رسانههای خارجی برای پیگیری اخبار درگیریهای بعد از انتخابات و عملکرد آنان عنوان کردهاند غافل ازآن که اقبال مردم به رسانههای خارجی نه ناشی از توفیق این رسانه ها در جلب مخاطب و یا وابستگی این جریان مردمی به خارج بلکه حاصل بی تدبیری و فضای بسته رسانه ای موجود است. دولتی که رسیدن صدای مخالفانش را از طریق چند روزنامه و پایگاه خبری طاقت نمی آورد لاجرم به دست خود، نگاه جامعه را به رسانه های بیرون از مرزها معطوف می کند؛ این در حالیست که بنا به گفته میرحسین موسوی در بیانیه سوم خود بعد از کودتای انتخاباتی، موج سبز اعتراض های ما تنها منعکس کننده یک خواست مستقل و به حق داخلی است که به مداخله دیگران، خوش آمد نمی گوید."
تشخیص این که آیا اساسا هیچ دولت بیگانه یا نیروی خارجی (اعم از انگلیس، آمریکا یا هر دولت دیگری در روی این کره خاکی) پشت این جنبش است و از آن حمایت میکند یا خیر، چندان کار دشواری نیست؛ کافی است واکنشهای دولتهای خارجی را به حوادث اخیر ایران از آغاز تا کنون مرور کنیم. در این نوشتار کوتاه تلاش میکنیم به مرور این واکنشها بپردازیم.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در آغاز آنچنان محتاطانه و در سکوت حوادث ایران را پیگیری میکرد که با اعتراض جمهوریخواهان رو به رو شد. او در قامت یک سیاستمدار زیرک بر آن بود که همچون بوش از هول حلیم در دیگ نیفتد. در آغاز گفت که منتظر است ببیند حوادث ایران به کجا میانجامد - البته در تغییری غریب فعل این گفته اوباما در کلام رهبری از مضارع به ماضی تغییر کرد و شد "ما منتظر حوادث تهران بودیم"!
با شدت گرفتن خشونت کودتاچیان، باراک اوباما این بار از برخورد خشن با تظاهرکنندگان ابراز نگرانی کرد. اما همچنان تاکید کرد که این موضوع یک مساله داخلی ایران است و ربطی به روابط ایران با غرب یا آمریکا ندارد. در بحبوحه اعتراضات و آن روزها که اخبار ایران از گرمی خون جوانان وطن بر کف خیابانها داغ شده بود، رهبر در خطبههای نماز جمعه تهران تلویحا به نامهای اشاره کرد که از طرف مقامات آمریکایی فرستاده شده بوده است. چند روز بعد واشنگتن تایمز از این بیان رمزگشایی کرد که، اوباما به رهبر ایران در اردیبهشت ماه نامهای فرستاده است.
آن خطبهها آنقدر نکات دردآور دیگری داشت که این موضوع که چطور و چرا تاکنون این نامه و محتوای آن از ملت پنهان نگاه داشته شده، کمتر به چشم آمد و کسی چندان پیگیر آن نشد. اما این ماجرا زمانی جالبتر میشود که خبر میرسد اوباما برای دومین بار و آن هم پس از انتخابات برای آقای خامنهای نامه دیگری فرستاده است. از هیچ نگاه تیزبینی پوشیده نیست که اوباما به دنبال منافع ملی کشور خود در عرصه بینالمللی است و زمانی که این منافع ایجاب کند ممکن است ترجیح دهد عکس ندا را زمین بگذارد و به جایش دست احمدینژاد و مقامات عالیرتبه ایران را به گرمی بفشارد و منافع کشورش را تامین کند. ممکن است دل او برای خونهای ریخته شده، قبرهای دسته جمعی و مادران عزادار نسوزد و احتمالا بیش از هر چیز به این میاندیشد که در فضای جهانی تصور جهانیان را از آمریکا تغییر دهد. کاری که احمدینژاد دقیقا عکسش را هر روز با شدت و سرعت بیشتری انجام میدهد. گویی اراده کرده است تا روزی که همه کشورهای دنیا، به ایران پشت نکردهاند از پای ننشیند. با این اوصاف باید یک بار دیگر از خودمان بپرسیم که آیا امریکا حامی جنبش سبز است یا پیشبرنده منافع ملی خویش؟
انگلیس چطور؟ در حالی که رهبر در آن خطبهها نوک پیکان اتهام را به سمت انگلیس نشانه رفته است، مصالحه یا دقیقتر معامله پشت پرده دولت کودتا و دولت انگلیس چنان آشکار شده که انکارش فقط از احمدی نژاد بر میآید! آزادی کارمندان بازداشت شده سفارت انگلیس در کمتر از یک ماه در مقابل کم رنگ شدن اخبار جنبش سبز در شبکه خبری بیبیسی که حیرت بسیاری از مخاطبانش را بر انگیخت تا جایی که بارها در برنامههای زنده تلویزیون فارسی بیبیسی مردم گلهمندی خود را نسبت به این چرخش فاحش اعلام کردند. حضور معاون سفیر انگلیس در مراسم تحلیف رئیس دولت کودتا نیز نباید از قلم بیفتد و البته بسته شدن و سپس بازگشایی مجدد بخش ویزای سفارت انگلیس در ایران. حال با همه این اوصاف انگلیس به دنبال جنبش سبز ایران است یا کودتاگران به دنبال حفظ روابط خود با انگلیس؟
با نگاهی کلی به روابط ایران و غرب در چندماه اخیر، درخواهیم یافت که در این عرصه دولت ایران کاملا دست پایین را دارد. دولت کودتا در هفتههای اخیر به وضوح در خصوص مناقشه هستهای در برابر غرب تسلیم شده است و بعد از آن همه هزینه و مبارزطلبی چندین ساله، از آنچه به حق مسلم هستهای تعبیر میشد به یک خرید سوخت هستهای از روسیه و حتا آمریکا(!) بسنده کرده است. سردمداران دولت بعد از نهم، حتی پاسخ خود را به آژانس به تعویق انداختند تا رایزنیهای پشت پرده خود را بر سر این جریان پیش ببرند و البته در طرف دیگر رو در روی رسانهها هر روز فحشهای آبدارتری از روز قبل نثار آمریکا و آژانس انرژی اتمی و نمایندگان آن میکنند تا به خیال خامشان مردم از این باجدهیها و گردن خم کردنها بویی نبرند.
اخیرا در برخی رسانهها خبری مبنی بر مذاکره دو مقام بلند پایه ایرانی و اسرائیلی منتشر شد که موج سبز آزادی هم پیش از این در گزارشی به روابط ایران و اسرائیل پرداخت. بارها خواندهایم و شنیدهایم و یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم با پوست و گوشت خودمان لمس کردهایم که هر گاه ملتی دو پاره یا چند پاره میشود، دولتمردن آن به سیاست تراشیدن دشمن خارجی متوسل میشوند تا شاید این چند دستگی را درمان کنند و دشمن مشترک مایه وحدت ملت شود. این بار اما از آنجا که شکاف، نه در بین اقشار ملت، بلکه جدایی بین ملت و غاصبان قدرت است، آن نقشه همیشگی به کار نمیآید. حالا که این دولت در داخل با طیفی از واکنشها از بیاعتنایی و بیاعتمادی تا نفرت و انزجار مواجه است، به هر حال باید باجی به خارجیها بدهد تا دست کم دلش به آنها گرم باشد.
اما اگر از دولتهای بیگانه بگذریم، توجه چشمگیر رسانههای بیگانه به جنبش سبز که چون خاری در چشم دولت کودتا و حامیانشان است را نیز نمیتوان به حمایت یا خطدهی این رسانهها به جنبش سبز تعبیر کرد. رسانه به دنبال جذب مخاطب است و از آنجا که حرکت بینظیر و قهرمانانه مردم در جریان اعتراضات، چشم جهانیان را خیره کرده بود، مسلما هیچ رسانهای چنین صحنههای شگفتی از شجاعت، حقطلبی و بیداری یک ملت را از دست نمیدهد - البته رسانههایی که به دلایلی از سوی دولت مجبور به سانسور شوند و یا رسانههایی که اساسا نه برای مخاطب که ابزار قدرت زورگویان و کودتا گران هستند از این قاعده مستثنا هستند - رسانهها مسحور قدرت، خلاقیّت و شجاعت این جنبش شدهاند. این حقیقتی است که بارها و بارها در این مدت بر زبان اهالی این رسانهها جاری شده است.
البته توجه مردم به رسانههای خارجی نیز آنچنان که در رهبران سبز جنبش به آن اشاره کردهاند و از جمله در بیانیههای میرحسین موسوی نیز آماده است از بی تدبیری، دروغپراکنی و سکوت منافقانه بسیاری از رسانههای داخلی و به سانسور گرفتار آمدن رسانههای مستقل و منتقد دولت است.
اما آیا این جنبش واقعا از سوی هیچ بیگانهای حمایت نمیشود؟ اگر صادقانه به این پرسش پاسخ دهیم باید بگوییم چرا. جوانانی که در آن شنبه سیاه و پس از تهدیدهای روز جمعه پیش از آن همچنان با شجاعت به خیابان آمدند و رایشان را طلب کردند، قطعاً دلشان گرم بود. وقتی که فریاد میزدند نترسید نترسید ما همه با هم هستیم؛ دلشان گرم بود و پشتشان قرص به حمایت هر بیگانهای که با حق اندکی آشناست. همه آزاد اندیشان جهان، هر کسی که هنوز با مفاهیمی همچون حقطلبی و راستی کاملا بیگانه نشده است در هر گوشه از این سیاره خاکی حامی این جنبش است. بله ما دیگر با مردم جهان، با هم بیگانه نیستیم، دستها و صداهایمان با هم آشناست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر