۱۳۸۸/۰۸/۰۴

نقدی بر سخنان اخیر مصباح در مورد آزادی: «الغای آزادی»


نقدی بر سخنان اخیر آیت‌الله مصباح در مورد آزادی،

«الغای آزادی»


آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی، دست خود زجان شستم از برای آزادی / در محيط طوفان‌زا ماهرانه در جنگ است، ناخدای استبداد با خدای آزادی (فرخی يزدی)

اخیرا روزنامه‌ی سرمایه در تاریخ 28 مهر 1388 به نقل از خبرگزاری ایسنا مطلبی از آیت‌الله مصباح یزدی در جمع گروهی از فرماندهان نیروی دریایی سپاه تحت این عنوان منتشر كرد كه «آزادی از القائات شیطان است».

مصباح یزدی گفت: "یکی از راه‌های کسب بصیرت، فهم صحیح معارف و شناخت نقشه‌های شیاطین است. القای شبهات توسط شیاطین، موجب محروم شدن انسان از بینش معنوی و بصیرت می شود. استفاده از راهنمایی قرآن و انبیا و عمل به آنها مانع از مبتلا شدن انسان به کورباطنی می‌شود. استفاده از مفاهیمی که تعریف مشخصی نداشته و مصادیق آنها معین نیستند، یکی از راه‌های القای شبهات است. آزادی یکی از این مفاهیم است که شنونده با شنیدن آن مفهومی زیبا را در ذهن خود تصور می‌کند و در طول تاریخ سوءاستفاده‌های زیادی از آن شده است."

وی ادامه داد: "از آنجا که نمی‌توان در یک کشور اسلامی که مردم آن در مکتب امام حسین(ع) درس خوانده‌اند، این فرهنگ را ترویج داد، به گونه‌ی دیگری وارد شدند و این فرهنگ را در مقابل خشونت‌طلبی و تروریسم قرار دادند و با عنوان تسامح و تساهل به ترویج آن در کشورهای اسلامی پرداختند و با تبلیغات بسیار زیاد به بهانه نقد خشونت طلبی به ترویج فرهنگ تسامح و تساهل، آزادی، اختلاط بین دختر و پسر و فرهنگ غیراسلامی، بلکه ضداسلامی پرداختند."

بحث آزادی در قرآن و یا اسلام از جمله موضوعاتی است كه همواره محل مناقشات جدی دین‌گرایان سنتی و نواندیشان و روشن‌فكران دینی بوده است. معمولا نواندیشان دینی مانند بازرگان، طالقانی، شریعتی، سروش و غیره بر آن باور بوده‌ و در ترویج آن كوشیده‌اند كه ارزش‌ها و مفاهیم دینی و به ویژه اسلامی با مفاهیم حقوق طبیعی و میثاق امروزین آن یعنی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر سازگاری دارد. در مقابل نیز سنت‌گرایان با عدم پذیرش موردی برخی اجزای حقوق بشر مانند برابری جنسیتی در حقوقی نظیر دیه، ارث، یا مواردی مانند ارتداد و نظایر آن، مبلغ این اندیشه بوده‌اند كه پذیرش آزادی در تمامی ابعاد و زمینه‌ها با احكام و دستورات دینی امكان تطابق ندارد.

اما آن‌چه جای تامل فراوان دارد آن است كه تا كنون جز معدود فقیهانی نظیر حاج ملا علی كنی و یا شیخ فضل الله نوری كه آزادی را كلمه‌ی قبیحه و یا واژه‌ی منحوسه میدانسته‌اند، حتی در بین سنت‌گرایان نیز فقیه به‌نامی دیده نشده كه مطلق آزادی را مغایر ارزش‌های اسلامی بیانگارد.

چه در دین و چه در عرف، آزادی در دو معنای «رهایی از» و «رهایی برای» معنا گرفته است. رهایی عقیده، جسم، بیان، انتخاب نحوه‌ی زندگی و از سوی دیگر رهایی از بردگی، فقر، بیایمانی، شرك، جهل، ستم، خودكامگی، تمامیت‌خواهی، استبداد و غیره از جمله مفاهیمی هستند كه به‌كرات مورد تاكید و تایید قرآن كریم قرار گرفته‌اند. محوریترین شعار اسلام "لااله الاالله " است.

بخش نخست این شعار، "‌لا اله‌" است كه به نفی و رهایی از سلطه‌ی تمامی الهه‌ها و خداوندانی میپردازد كه به عنوان منابع و مبانی نظری و عملی فرعون‌ها و قارون‌ها و نمرودها آزادی و ایمان بنیآدم را تهدید كرده و موجبات استضعاف مادی و معنوی انسان را فراهم میكنند و "‌الله‌" در متن قرآن، پروردگار و خداوندی معرفی میشود كه بارزترین و تكراریترین ویژگیاش، رحمانیت و رحیمیت است، انسان را اشرف مخلوقات و حتی برتر از فرشتگان میداند. از میان تمام موجودات عالم، تنها به انسان عشق میورزد. واژه‌ی "‌حب‌" در قرآن تنها برای انسان‌ها به كار رفته است: " ان الله یحب المحسنین."

آیه‌ی 31 سوره‌ی بقره میفرماید كه خداوند در پاسخ به این پرسش ملائكه كه چرا كسی را در آن‌جا ( زمین ) میگماری كه تبهكاری كند و خون‌ها بریزد، "‌اسماء الحسنی‌" كه میتواند تعبیری از ایمان و معرفت كامل تلقی شود را به انسان عرضه میدارد و فرشتگان با درك یگانگی انسان بر دریافت كامل معرفت الهی انسان را سجده‌ میكنند و در این میانه تنها ابلیس است كه از تقدیس این كرامت ویژه سرباز میزند. قرآن از عمل وی به عنوان استكبار و كفر نام میبرد. اما نكته‌ی جالب آن است كه انسان پس از آگاهی بر اسماءالحسنی است كه به درخت ممنوعه نزدیك شده و موجبات هبوط خویش را فراهم میكند.

بر این اساس خداوند با تمام آگاهی، امكانات و ابزاری كه در اختیار دارد، حتی پس از عرضه‌ی كمال معرفت هستی و استقرار ظرفیت‌های تكاملی در انسان، مانع برخورداری و استفاده‌ی آدمی از حق آزادی نمیشود و این دغدغه كه آزادی انسان موجب افساد میشود را اندیشه‌ای غیرقابل دفاع معرفی میكند. آن‌چه در این میان بیشتر حایز اهمیت است آن كه در نگرش اسلامی آگاهی خداوند انقطاع نمیپذیرد و به رغم اسطوره‌ی عبری آفرینش، در تعبیر اسلامی، خداوند به جهت غفلت و خواب نیست كه انسان را به خود وا میگذارد و بلكه اختیار و آزادی انسان جزیی از هویت وی سرشته میشود. در آیات بعدی، ارتكاب به گناه را موجب ظلم بر شمرده و میفرماید: ..... " ولا تقربا هذاالشجره فتكونا من الظالمین‌".

بنابراین در بینش قرآنی انسان ممكن است ظالم باشد، كافر باشد، مشرك باشد و در عین حال باز هم انسان تلقی شود اما انسان اگر آزاد نباشد، علیالاصول شایستگی اطلاق لفظ آدمی را از دست میدهد. خداوند در بینش اسلامی، هزینه‌ی آزادی انسان را میپردازد. دوری دردانه و اشرف مخلوقاتش را درست لحظاتی پس از اوج حظ آفرینش فدا میكند تا آزادی او محفوظ بماند.

گویی، عصیان ابلیس نیز خود بزرگ‌ترین ابزار و امكان شكوفایی آزادی انسان و در راستای تقدیر و و هویت انسانی قرار میگیرد كه خداوند به مكری مقدس رقم میزند.

آقای مصباح یزدی عادت ندارند كه به عنوان یك فقیه و شخصیت اجتماعی باید ملزم به ارایه‌ی مستندات نظر خویش باشند و بگویند كه از كجا چنین استنباط كرده‌اند كه آزادی از القائات شیطان است و بر چه اساسی مطرح میسازند در یک کشور اسلامی که مردم آن در مکتب امام حسین(ع) درس خوانده‌اند، نمیتوان این فرهنگ ( آزادی ) را ترویج داد؟ در حالی كه قیام امام حسین(ع) خود منشاء و الهام دهنده‌‌ی بسیاری از جنبش‌های آزادیبخش جهان بوده است و مكتب حسین چیزی نیست مگر آموزش قیام علیه ستم‌كاران و تمامیت‌خواهانی كه به مدد فتاوای مفتیان مواجب بگیر، اطاعت از حكومت ولو امام ] حاكم سیاسی [ جائر را لازم و اعتراض در مقابل آن را خروج از دین بر ‌شمردند.

معلوم نیست كه آیت الله مصباح با این جمله‌‌ی معروف و تاریخی امام حسین كه: " اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید " چه كار میخواهند بكنند و به چه نحو میخواهند آن را از حافظه‌ی ملت ایران پاك سازند كه چنین بیباكانه، اعتقاد به امام حسین (ع) را مقدمه‌ای بر نفی آزادی انسان مطرح میسازند؟ و چگونه از یاد برده‌اند كه یكی از القاب امام سوم(ع) ابوالاحرار و یا ابواحرار است.

مرحوم آیت الله نائینی در صدر کتاب معروف خود ( تنبیه الامه ) تصریح میکند که مردم در مشروطیت، آزادیخواهی را از نهضت حسینی اقتباس کرده‌اند. ایشان با یادآوری آخرین خطبه امام حسین که در روز عاشورا ایراد شده ، نتیجه میگیرد كه هر دوستدار حسین میباید، طرفدار آزادی باشد، بر این اساس، آنان را که ستیز با آزادی سیاسی را توجیه دینی میکنند، "شعبه استبدادی دینی" نامیده و معتقد است ضرر این توجیه‌گران بر مردم بیش از ضرر لشگر یزید بر امام حسین (ع) است.

نویسنده قصد و توان پیش‌بینی نیات افراد را ندارد اما میان چنین نظراتی با برخی فتاوا كه در جریان انتخابات اخیر پیرامون جواز تقلب به منظور حفظ ایمان و مصلحت مردم از فقیه یاد شده منتشر شد، تشابهی معنادار میبیند. از سوی دیگر، چه مورد پسند آیت الله مصباح باشد و چه نباشد، آزادی یكی از آرمان‌های اصلی و اصیل انقلاب اسلامی 1357 است كه به وضوح در شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تجلی یافت.

تاملی كوتاه بر مصاحبه‌ها و سخن‌رانیهای رهبر فقید انقلاب چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب نیز حكایت از آن دارد كه ایشان با بیان مكرر این آرمان به مثابه‌ی اصل و مفهومی اسلامی و ملی بارها بر آن مهر تایید زده و مراتب باور سیاسی و دینی خویش را به آن اعلام داشته‌اند، به عبارت دیگر مرحوم آیت الله خمینی با پذیرش آزادی مردم و پافشاری بر این ارزش و آرمان بود كه در راس رهبری انقلاب قرار گرفتند.

از سوی دیگر سوابق سیاسی آیت الله مصباح در مخالفت با اصل انقلاب و مبارزات مردم ایران علیه حكومت استبدادی پهلوی با آرمان استقلال و آزادی و حتی روابط غیردوستانه‌ی ایشان با رهبر فقید انقلاب امر پوشیده‌ای نیست كه نیاز به توضیح فراوان داشته باشد و البته مراودات امروزین ایشان نیز با جریان خاص سیاسی و رییس دولتی كه بیش از هر زمان دیگر، دستاوردهای انقلاب و آرمان‌های آن را مورد تهدید قرار داده است، به روشنی از تداوم و رشد این گرایش حكایت دارد.

نظرات آیت الله مصباح یزدی اگرچه ممكن است حتی در بین فقهای سنت گرا نیز نادر و بدیع تلقی شود اما خصومت ایشان با آزادی و مترادف دانستن آزادی با فساد و بیبند و باری و درخواست الغای آزادی بشر، امر تازه‌ای نیست و سابقه‌ای به قدمت مخالفت شیطان با آزادی انسان و پیشینه‌ای طولانی در رفتار و باورهای حاكمان تمامیت‌خواه در روند سلطه‌ی استبداد و شرك و جهل دارد.

اگر مردم ایران به دنبال بیبندو باری و اختلاط زن و مرد بودند كه این امكان در زمان شاه بیشتر وجود داشت و دیگر نیازی به انقلاب نبود. پس آزادی در منظر ملت ایران هرگز به معنای مورد نظر نبوده و هیچ سند تاریخی یافت نمیشود كه حتی انقلابیون غیر مسلمان و ماركسیست نیز در طول مبارزات سده‌ی اخیر، مبلغ چنین برداشتی از آزادی بوده باشند و بلكه برعكس، روی دیگر آزادیخواهی در ایران از مشروطیت تا كنون، رهایی از استبداد سیاسی و دینی، حاكمیت قانون، دمكراسی، چرخش مدیران حكومتی بر اساس رای مردم و اتفاقاً بر اساس مبانی قرآنی است كه مقرر میفرماید: "توادوا الامانات الی اهلها".

البته ایشان میتوانست صادقانه با تمسك به آرای فلسفی و سیاسی افرادی نظیر ماكیاولی، هایدگر و حتی شیخ فضل‌الله نوری به بسط و نشر نظرات خویش بپردازد اما این كه آقای مصباح از امام حسین و اسلام و قرآن و انقلاب و رهبر فقید انقلاب بخواهد هزینه كند و سرپوشی بر پیشینه‌ و اهداف و تعلقات سیاسی خویش گذارد تا در نهایت نیز با حمایت مریدان و مرادان حكومتی و فرقه‌ای، اسلام و انقلاب را مصادره به مطلوب كند و اندیشه‌ی خود را هم‌راستا و حتی عین دین و آرمان‌های انقلاب بر جامعه تحمیل كند، مسلماً عملی است نه شرعی و نه اخلاقی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر