۱۳۸۸/۰۷/۲۸

احمد پورنجاتی: «بازار مسگرها» را تعطیل کنید!

نوشتاری از احمد پورنجاتی؛
«بازار مسگرها» را تعطیل کنید!



ادامه راه سبز«ارس»: صدا به صدا نمی رسد. بی هیچ وقفه یی چکش ها پی درپی بالا می روند و پایین می آیند و بر ورق های مس روی سندان کوبیده می شوند. اینجا «بازار مسگرها»ست. در این غوغای سرسام آور که تنها منطق مسلط رابطه گوشخراش چکش و سندان است و هر کس به کار خود مشغول است، اگر به فرض گوش شنوایی هم باشد- که انگار نیست- تاب و توان شنیدن وجود ندارد. سر و صدا مهلت نمی دهد. پس چگونه می توان به تعبیر مرحوم گل آقا «دو کلمه حرف حساب» زد و مطمئن بود که طرف مقابل آن را شنیده است؟!

به گمان من اوضاع و احوال کنونی جامعه ما به ویژه در عرصه سیاست داخلی شباهت شگفت انگیزی به «بازار مسگرها» دارد. دیالوگ به مفهوم درست و واقعی آن در بازار مسگرها یا امکان ندارد یا مستلزم بهره گیری از متد «داد و فریاد» و مصرف بی رویه تارهای زمخت و ضخیم حنجره های خاص است. تازه با همه این اوصاف هیچ تضمینی وجود ندارد که آیا طرف مقابل اصل مطلب را به همان درستی و دقت که مورد نظر بوده، شنیده یا «عوضی» گرفته و پاسخی «عوضی تر» تحویل داده است.

در این فضای غوغایی نباید از حال و روز نسل امروز یعنی نسل برآمده از دوران انقلاب غفلت کرد. متاسفانه هژمونی یا سیطره «بازار مسگرها در سپهر سیاست داخلی» پیامدهای بسیار ناگوار و جان سختی را در کالبد جامعه ایران رقم زده است. دیوار بلند ابهام و تردید، پرسش های بی پاسخ مانده، سرگشتگی و برانگیختگی و کاهش امید به آینده نشانه های غیرقابل انکار یک وضعیت کم سابقه در جامعه ماست که من آن را شرایط «تعلیق یا سوسپانس فلسفی» می نامم. می دانم که برخی از ما بهتران در برابر چنین توصیف هایی از وضعیت درونی جامعه به شدت کژتابی نشان می دهند و دچار حساسیت کهیرگونه می شوند و چه بسا گوینده را به توهم و القای ذهنیات شخصی متهم می سازند.

اما یک راه ساده برای سنجش دقیق و واقعی آنچه در جامعه می گذرد این است که حتی اگر شده برای اندک زمانی بازار مسگرها تعطیل شود، چکش و سندان به کناری نهاده شود. آنان که بیش از چهار ماه است بی وقفه مشغول چکش کاری و سندان کوبی و مسگری و سر و صدا هستند به مرخصی بروند تا مجالی برای «شنیده شدن حرف ها» فراهم آید.

اگر «بازار مسگرها» درست نکرده بودند، صداها «عوضی» شنیده نمی شد، پاسخ های «عوضی تر» داده نمی شد، نیازی به «داد و فریاد» نبود، فضای گفت وگوی «درگوشی» به وجود نمی آمد.

از روزی که «بازار مسگرها» به راه انداخته شد حرکت آرام و متین و بی سر و صدای اعتراض مدنی آن جمعیت چندمیلیونی نسبت به روند و نتیجه انتخابات، به مثابه داد و فریاد و اغتشاش و براندازی نرم و انقلاب مخملی شنیده شد، اقرار و شهادتین کاندیداهای معترض و تاکیدشان بر اصول انقلاب و قانون اساسی و چارچوب نظام یا ناشنیده ماند یا عوضی شنیده شد. فریاد استغاثه آسیب دیدگان در حوادث پس از انتخابات و مادران و پدران داغدیده از برخی رفتارهای جنایتکارانه، به مثابه هلهله همراهی با بیگانگان و تلاش برای هتک حیثیت نظام تلقی شد.

در فضای بازار مسگرها بود که «صدای مردم» با «صدای امریکا و بی بی سی» عوضی گرفته شد، صدا و سیمای وطنی به جای آنکه ابزار و مجالی برای واقع نمایی و حقیقت گویی و روشنگری و آرامش بخشی باشد، تبدیل به بلندگویی برای فریاد کشیدن و سر و صدا راه انداختن برای جلوگیری از شنیده شدن حرف طرف معترض شد.

آنها که از «بازار مسگرها» ارتزاق می کنند خوب می دانند که اگر سر و صداهای چکش و سندان فروکش کند، صدا به صدا برسد، سخن ها آن گونه که باید و شاید گفته و شنیده شود بی هیچ تردید کلاه شان پس معرکه خواهد بود و حنای آنان دیگر رنگی نخواهد داشت.

به باور این قلم، موضع گیری هایی از آن دست که از آقای غلامعلی حدادعادل و آقای محمدجواد لاریجانی و امثال آنان در روزهای اخیر شاهد بوده ایم تنها و تنها در فضای بازار مسگرها قابل درک و تفسیر است. مادر داغدار سهراب اعرابی به هر دری می زند، در برابر هر نهاد و ارگان حکومتی استغاثه می کند که؛ توسط چه کسی و چرا فرزند بی گناه من کشته شد؟، و آقای رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم قضایایی از این دست را کم اهمیت معرفی می کند. میرحسین موسوی در بیانیه هایش همواره بر اصول قانون اساسی و چارچوب انقلاب و نظام تاکید می کند و آقای محمدجواد لاریجانی بیانیه او را شبیه بیانیه رجوی می داند.

بسیاری از شخصیت های معتبر سیاسی و حقوقی و دست اندرکاران سرشناس انقلاب و نظام در 30 سال گذشته نسبت به روند برخوردهای پلیسی و دستگیری های گسترده و زندان و محاکمه کردن های آنچنانی چهره های وفادار و خدوم اعتراض می کنند، اما طرف مقابل ادعا می کند مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی و موسوی خوئینی ها و امثال آنان از ماقبل تاریخ دچار اعوجاج و انحراف فکری و سیاسی بوده اند.

آیا در این فضای سرسام آور که برخی برای نمایش حقانیت خود و اثبات ادعای انحراف طرف مقابل بازار مسگرها به راه انداخته اند و از متد داد و فریاد استفاده می کنند، چاره یی برای طرف دیگر باقی می ماند جز مقابله به مثل؟، مگر جواب «های»، «هوی» نیست؟ پس چرا عصبانی می شوند؟، آیا به جای خط و نشان کشیدن در تریبون های عمومی و به ویژه نماز جمعه، بهتر نیست سفره بازار مسگرها را جمع کنید، چکش داران و سندان کوبان را مرخص فرمایید و اجازه دهید صدا به صدا برسد و سخن ها درست شنیده شود؟ امتحان کنید، تردید ندارم که پشیمان نخواهید شد. در غیر این صورت استمرار خط مشی بازار مسگرها و سیاست چکش و سندان مصداق «این قافله تا به حشر لنگ است» خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر