سالگرد قتلهای زنجیرهای و تداوم جریان خشونتطلبی بعد از ۱۱ سال:
تکثیر تاسفبرانگیز «سعید امامی» پس از یازده سال
تکثیر تاسفبرانگیز «سعید امامی» پس از یازده سال
قربانیان قتلهای زنجیرهای چه کسانی بودند؟
روزنامه صبح امروز در سال ۷۸ در یادداشتی به قلم اکبر گنجی نوشت: یکم آذرماه ۷۷ داريوش فروهر، دبيركل حزب ملت ايران و وزير كار دولت موقت در كنار همسرش پروانه، در منزل شخصي واقع در خيابان هدايت، با ۲۵ ضربه كارد كشته شدند. دوازدهم آذر ۱۳۷۷ جسد محمد مختاری، نويسنده و عضو شوراي مركزي كانون نويسندگان ايران، پس از آنكه يك هفته از ناپديدشدن وي مي گذشت و در حالی که آثار خفگي در گردن او مشهود بود، سر از پزشکی قانونی درآورد. هجدهم آذر ۱۳۷۷ نامه همسر محمدجعفر پوينده نويسنده ومترجم و عضو شوراي مركزي كانون نويسندگان ايران منتشر شد كه خبر از ناپديدشدن وي مي داد. چهار روز بعد پيكر بي جان وی نیز درحالي كه علايم خفگي به دور گردنش ديده ميشد در اطراف شهريار پيدا شد.
افزون بر اين چهار نفر كه بعدها در در پرونده مربوط به قتلهاي زنجيره اي مورد بررسي قرارگرفتند، دو تن ديگر نيز در همان ايام مفقود شدند كه تنها يكي از آنها پيدا شد، ليكن مراجع رسمي هرگز حاضر نشدند كه اين دو تن را نيز در پرونده مزبور بگنجانند. مجيد شريف، نويسنده ومترجم و از اعضاي دفتر تدوين مجموعه آثار دكتر شريعتي، نهم آذر ۷۷ ناپديد شد و يك هفته بعد در تاريخ ۱۶ آذر ماه، پيكر بي جان وي در پزشکی قانونی پیدا شد و گفته شد كه مرگ وي در اثر حمله قلبي بوده است. قبل از آن نيز پيروز دواني در سوم شهريور ۱۳۷۷ ناپديد شده بود و پس از آن هرگز پيدا نشد. مراكز رسمي درباره سرنوشت وي هيچگونه اظهارنظري نكردند، ليكن گفته ميشود كه وي اواخر شهريور همان سال به قتل رسيد. اين افراد، جملگي از منتقدان جمهوري اسلامي ایران و وابسته به جريانهاي اپوزيسيون داخل كشور بودند.
به این یادداشت اکبر گنجی و در زمره قربانیان قتلهای زنجیرهای باید اسامی افرادی چون احمد امیرعلایی، نویسنده و مترجم؛ غفار حسینی، مترجم؛ حسین برازنده، ابراهیم زالزاده، ناشر؛ پیروز دوانی، نویسنده؛ احمد تفضلی و منوچهر صانعی و همسرش که در ۲۸ بهمن همان سال به شیوه فروهرها کشته شدند را افزود. قربانیان دیگری چون سعیدی سیرجانی و دکتر مظفر بقایی هم بودند که هر دو در زندان درگذشتند و مرگ آنها در اثر بیمای و یا سکته عنوان شد. از شواهد موجود چنین بر میآید که پروژه قتلهای زنجیرهای قربانیان دیگری هم داشت به طوری که نامهای بسیاری در سالهای بعد از پاییز ۷۷ به عنوان قربانیان قتلهای زنجیرهای مطرح شد.
تشکیل کمیته ویژه برای شناسایی عوامل قتلها :
آذرماه ۷۷ و همزمان با قتل فجیع فروهرها تنها یک سال از روی کار آمدن دولت اصلاحات به رهبری سیدمحمد خاتمی میگذشت. دولتی که بعدها به دولت «هر نه روز یک بحران» معروف شد. شاید بتوان گفت ماجرای قتلهای زنجیرهای از بزرگترین بحرانهایی بود که توسط برخی پرسنل خودسر(!) وزارت اطلاعات، از جمله سعید امامی و با فتوای برخی روحانیون نزدیک به جریان اقتدارگرای وابسته به بیت رهبری به عنوان سدی بزرگ در مقابل دولت نوپای اصلاحات قد علم کرد. به قول مسعود بهنود، پروژه قتلهای زنجیرهای ميدانی بود که محافظهکاران يافتند تا جنبش اصلاحات را از حرکت بازدارند و به بن بست بکشانند.
وزیر اطلاعات وقت، دری نجفآبادی در بيستم بهمن ماه ۱۳۷۷ پس از فشار شديد افكار عمومي، مطبوعات و توصیه سیدمحمد خاتمی استعفا كرد. او خود تأييد كرده بود كه استعفايش به علت فشارهاي داخلي و خارجي صورت گرفته است و در متن استعفاي خود آورده بود كه استعفايش «براي ايجاد فضاي مناسب و شرايط لازم درجهت انجام وظيفه قدرتمند وزارتخانه مهم و حساس اطلاعات بوده است». خاتمي بلافاصله استعفاي او را پذيرفت و علی یونسی جایگزین وی شد. سیدمحمد خاتمی همچنین دستور تشکیل تیم تحقیقاتی ویژهای مرکب از علی یونسی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح؛ سرمدی، معاون وزیر اطلاعات و علی ربیعی، مسؤول اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را برای پیگیری و شناسایی عوامل قتلهای زنجیرهای صادر کرد.
علی ربیعی یکی از اعضای کمیته تحقیق خاتمی پیرامون چگونگی شناسایی و دستگیری متهمین میگوید: «ما به افراد عمده این گروه یعنی عالیخانی و سعید امامی(اسلامی)، بدون تردید شک داشتیم و حدس قوی میزدیم که قتلها کار آنهاست. بنابراین برنامهای در یک جلسه ریخته شد که من یقین داشتم به گوش سعید امامی اسلامی میرسد. در آن جلسه گفتیم که قرار است در چند روز آینده این افراد دستگیر شوند و اتفاقاً با آقای یونسی نیز همنظر بودیم. بحث بازداشت به ضعیفترین حلقه فشار وارد کرد و به نظر من موسوی حلقه ضعیف آنها بود. اینها میخواستند مسأله را سریعتر بگویند، که بله این کار را که کردیم تشکیلاتی بود و این(موضوع)، آنها را شکست. ساعت حدود ۱۲ شب بود که بنده در منزل بودم و کسی زنگ زد و گفتند با شما کار دارند. رفتم دم در و دیدم که یکی از همین متهمان به در منزل آمدهاست. با وی قرار گذاشتم که فردا به اداره بیاید و بعد با هم صحبت کنیم. او صبح به اداره آمد و ماجرای قتلها را به من گفت. حدود سه ساعت از ۹ صبح تا یک بعد از ظهر بخشی از این مسائل را این فرد گفت. من همان جا به آقای خاتمی تلفن زدم که به نظر من قصه روشن و باز شدهاست. حداقل این است که بخشهای عمدهای از حدسیات ما درست بوده و میتوان آن را پیگیری قضایی کرد».
انحراف پرونده قتلهای زنجیرهای از مسیر اصلی و به فراموشی سپرده شدن آن:
اما نهاد اطلاعات موازی در این بین ظاهرا ماموریت دیگری داشت و آن انحراف پرونده قتلهای زنجیرهای از جریان اصلی خود بود. علي يونسي، وزير اطلاعات، طي گفتوگويي با ایسنا ۵ سال بعد از گذشت آن حادثه شوم تأكيد كرد: «در رسيدگي به پرونده [قتلها] به طور كامل وزارت اطلاعات را كنارگذاشتند. اگر وزارت اطلاعات در روند اين پرونده دخالت ميداشت، اين پرونده به انحراف كشيده نميشد. سه چهار نفر از پرسنل وزارت اطلاعات كه مورد قبول وزارت اطلاعات نبودند بر اين پرونده مسلط شدند و با طي كردن يك فرايند غلط، پرونده را ازمسير خود منحرف كردند». یونسی تقصیر این انحراف را به گردن قوه قضاییه انداخت و گفت: «پرونده نه در دست وزارت اطلاعات بود، نه دست دولت، در دست دستگاه قضايي بود».
روز بعد سازمان قضايي نيروهاي مسلح درباره اظهارات وزير اطلاعات، اطلاعيهاي صادر كرد كه در آن ضمن پافشاري بر اين مسأله كه دولت و نمايندگان رئيس جمهور در پيگيري پرونده دخالت داشتهاند، در بخشي ديگر از بيانيه، ميپرسيد: «بهتر است آقاي يونسي توضيح دهند كه از ابتدا چه كسي و يا كساني به دنبال انحراف بودهاند؟»
دفاعیات شجاعانه عبدالله نوری در دادگاه و روشن شدن ابعاد گسترده قتلهای زنجیرهای:
در همین حال، عوامل اصلی قتلهای زنجیرهای در تلاش بودند تا این جنایت را به هواداران رئیس جمهور وقت نسبت دهند. اما روزنامهنگاران و فعالان سیاسی این طراحی پشت پرده را بر ملاساختند. عبدالله نوری در جلسه دفاعیات خود در دادگاه مرتبط با روزنامه خرداد و در حضور دادستان گفت: «آنچه روزنامه خرداد در خصوص پرونده قتلها مطرح کرده پاسخگویی وزیر اطلاعات وقت است که هم قدرت داشته و هم ظاهرا فتوا صادر کرده، از نظر ما وزیر اطلاعات وقت ( دری نجفآبادی) باید به خاطر قتلها پاسخگو باشد چون امنیت ملی را به خطر انداخته است...». نوری همچنین در مورد افشاگری روزنامه خرداد در مورد قتلها گفت: «در همین مورد آیا تلاش نشد که مساله پرونده قتلها در حد چند پرسنل عادی باقی بماند؟ آیا طرح اولیه این نبود که نقش عاملان بر ملا نشود؟ آیا تمام کوششهای فعلی صرف این نمیشود که مساله از سعید امامی فراتر نرود و مساله قتلها در محدود همان چهار قتل محدود بماند؟».
نوری در آن دفاع و افشاگری شجاعانه پرده از ابعاد گسترده قتلهای مشکوک و وحشیانه دیگری هم برداشت و گفت: «وقتی حسینیان مدعی است سعید امامی از نیروهای متدین و مذهبی و آگاه بوده و وقتی حسینیان حکم ناصبی و مرتد بودن صادر میکند، وقتی در طول سالیان گذشته بسیاری قتلهای مشکوک با سکوت مواجه شد...، وقتی بانویی سالخورده را با ۲۵ ضربه کارد سلاخی کردند، وقتی قرار بود اتوبوس نویسندگان به اعمال دره پرتاب شود، وقتی برخی دانشمندان شیعه و سنی به دلایل نامعلوم از بین رفتند، و وقتی حاکمیت مسوول تامین امنیت شهرواندان است، چطور در برابر همه این فجایع کسی اعتراض و پیگیری نکرد؟ چطور کسی در مقابل مرگ حسین برازنده، احمد تفضلی، و احمد میرعلایی خود را پاسخگو ندانست؟ چطور وقتی برخی کشیشهای مسیحی به قتل رسیدند و پس از تکهتکهشدن، بدنشان در فریزر جاسازی شد، قاتلان به مردم معرفی نشدند؟ اما حال که مطبوعات کوس رسوایی محفلنشینان را به صدا در آوردهاند برخی در صدد پاککردن صورت مساله هستند؟»
سرنوشت عوامل اصلی قتلهای زنجیره ای:
درآخرين روزهاي خرداد سال ۱۳۷۸ خبري ديگر منتشر شد كه شگفتي افكارعمومي را برانگيخت. سازمان قضايي نيروهاي مسلح طي اطلاعيهاي ضمن معرفي سعيد امامي (اسلامي ) به عنوان متهم رديف اول پرونده قتلها خبر داد كه وي با خوردن داروي نظافت درحمام خودكشي كرده است . نيازي، طي گفتوگويي با روزنامه کیهان یکم تیرماه ۷۸ اظهار داشت: «براساس شواهد و قراين، سعيد امامي، هنگامي كه موضوع هدايت ودخالت بيگانگان درقتلهاي مشكوك تهران مشخص شد و معلوم شد وي يكي از عوامل اصلي اين دسيسه بزرگ بوده است، اقدام به خودكشي كرد… با خودكشي يكي از عوامل قتلهاي مشكوك تهران، هيچگاه پرونده اين جنايت بسته نشده است»
پس از مرگ سعید امامی، ماجرای روزنامه سلام و انتشار یادداشت سعید امامی در آن و اعتراضات دانشجویی رخ داد که منجر به فاجعه هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ شد که بسیاری از دانشجویان در کوی دانشگاه و در محل سکونت خود به خاک و خون کشیده شدند. سیدمحمد خاتمی بعدها در واکنش به حادثه کوی گفت این هزینهای بود که باید برای کشف و بر ملاسازی قتلهای زنجیرهای پرداخته میشد. او در سخنرانی پنجم مرداد ماه خود در میان مردم همدان گفت: «آن كشف آنقدر بزرگ بود كه به دادن اين تاوانها مي ارزيد».
تداوم جریان فکری خشونتطلب پس از ۱۲ سال:
پس از گذشت ۱۱ سال از حادثه تلخ قتل وحشیانه داریوش و پروانه فروهر و سایر قربانیان قتلهای زنجیرهای در آستانه سالگرد این عزیزان قرار گرفتهایم. کسانی که قربانی تفکر خشونتطلب و جزماندیشی شدند که تاب و تحمل سخن «دیگری» را ندارد. این جریان فکری در کودتای ۲۲ خرداد یک بار دیگر اثبات کرد که در تمام طول این سالها تداوم داشته است و حاضر به حک و اصلاح رویه خود نیست. همان کسانی که عوامل اصلی قتلهای زنجیرهای بودند به همراه عناصر متبوع خود طرح کودتای ۲۲ خرداد و تجاوز به عرض و آبرو و جان و رای مردم را پیاده کردند. اگر ۱۱ سال پیش در خانههای شخصی و با سرنگونکردن اتوبوس نویسندگان در دره قربانی میگرفتند، اکنون در بازداشتگاه کهریزک و میدان آزادی و مقابل مسجد لولاگر قربانی میگیرند.
هنوز بعد از ۱۱ سال هیچ یک از متهمان اصلی پرونده قتلهای زنجیرهای معرفی و محاکمه نشدهاند. شباهت عجیبی است بین این سیاستها و سرپوش گذاشتن بر مرگ پرابهام پزشکوظیفه کهریزک و شهادت قربانیان کهریزک از جمله محسن روحالامینی. این جریان فکری خطرناک بعد از گذشت ۱۱ سال همچنان با تایید برخی چهرههای متنفذ نظام جان انسانها را میگیرد و از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به مقاصد خود روی گردان نیست. حال این سوال بعد از ۱۱ سال همچنان تکرار میشود که عوامل اصلی این قتلها با کدام مجوز جان انسانها را گرفتند و چرا هنوز هیچ کس جلودار چنین رفتارهایی نیست؟ چرا حاشیه این افراد در طول این سالها چنان امن شده است که دیگر نیازی به توجیه و پردهپوشی ندارند و در روز روشن به وسوی مردم شلیک میکنند؟
سوالات بیجواب از این دست بسیار است و به نظر میرسد که اکنون این انحرافات به حدی شدت یافته است که تنها باید مقامات ارشد کشور پاسخگوی این ابهامات باشند.
پانوشتها:
*اولین پرده از قتلهای زنجیرهای با ترور مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور آغاز شد. شاپور بختیار مطرحترین چهرهای است که سال ۱۳۷۰ در فرانسه به قتل رسید. فریدون فرخزاد ، خواننده و بازیگر ایرانی نیز در سال ۱۳۷۱ با ضربات متعدد چاقو در منزل خویش در شهر بن در آلمان به قتل رسید. پرده دوم قتل های زنجیره ای با قتل مخالفان داخلی و برخی فعالین اقلیت های مذهبی و قومی همراه بود. قتل کشیشهای مسیحی مهدی دیباج و هایک هوسپیان مهر در سال ۱۳۷۳ توسط وزرات اطلاعات ایران از آن جمله است. همچنین می توان به قتل دکتر سامی ۱۳۶۷ نیز اشاره نمود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر